سکندر چو بشنید کامد سپاه پذیره شدن را بپیمود راه میان دو لشکر دو فرسنگ ماند سکندر گرانمایگان را بخواند چو سیر آمد از گفتهٔ رهنمای چنین گفت کاکنون جزین نیست رای که من چون فرستادهای پیش اوی شوم برگرایم کم و بیش اوی کمر خواست پرگوهر شاهوار یکی خسروی جامهٔ زرنگار ببردند بالای زرین […]