دسته: پادشاهی اردشیر نکوکار
چو بنشست بر گاه شاه اردشیر بیاراست آن تخت شاپور پیر کمر بست و ایرانیان را بخواند بر پایهٔ تخت زرین نشاند چنین گفت کز دور چرخ بلند نخواهم که باشد کسی را گزند جهان گر شود رام با کام من ببینند تیزی و آرام من ور ایدونک با ما نسازد جهان بسازیم ما با […]