دسته: کیقباد

کیقباد – بخش ۵

وزانجا سوی پارس اندر کشید که در پارس بد گنجها را کلید نشستنگه آن گه به اسطخر بود کیان را بدان جایگه فخر بود جهانی سوی او نهادند روی که او بود سالار دیهیم جوی به تخت کیان اندر آورد پای به داد و به آیین فرخنده‌رای چنین گفت با نامور مهتران که گیتی مرا […]

کیقباد – بخش ۴

سپهدار ترکان دو دیده پرآب شگفتی فرو ماند ز افراسیاب یکی مرد با هوش را برگزید فرسته به ایران چنان چون سزید یکی نامه بنوشت ارتنگ‌وار برو کرده صد گونه رنگ و نگار به نام خداوند خورشید و ماه که او داد بر آفرین دستگاه وزو بر روان فریدون درود کزو دارد این تخم ما […]

کیقباد – بخش ۳

برفت از لب رود نزد پشنگ زبان پر ز گفتار و کوتاه چنگ بدو گفت کای نامبردار شاه ترا بود ازین جنگ جستن گناه یکی آنکه پیمان شکستن ز شاه بزرگان پیشین ندیدند راه نه از تخم ایرج جهان پاک شد نه زهر گزاینده تریاک شد یکی کم شود دیگر آید به جای جهان را […]

کیقباد – بخش ۲

چو رستم بدید آنک قارن چه کرد چه‌گونه بود ساز ننگ و نبرد به پیش پدر شد بپرسید از وی که با من جهان پهلوانا بگوی که افراسیاب آن بد اندیش مرد کجا جای گیرد به روز نبرد چه پوشد کجا برافرازد درفش که پیداست تابان درفش بنفش من امروز بند کمرگاه اوی بگیرم کشانش […]

کیقباد – بخش ۱

به شاهی نشست از برش کیقباد همان تاج گوهر به سر برنهاد همه نامداران شدند انجمن چو دستان و چون قارن رزم‌زن چو کشواد و خراد و برزین گو فشاندند گوهر بران تاج نو قباد از بزرگان سخن بشنوید پس افراسیاب و سپه را بدید دگر روز برداشت لشکر ز جای خروشیدن آمد ز پرده‌سرای […]