دسته: داستان کاموس کشانی

داستان کاموس کشانی

بنام خداوند خورشید و ماه که دل را بنامش خرد داد راه خداوند هستی و هم راستی نخواهد ز تو کژی و کاستی خداوند بهرام و کیوان و شید ازویم نوید و بدویم امید ستودن مر او را ندانم همی از اندیشه جان برفشانم همی ازو گشت پیدا مکان و زمان پی مور بر هستی […]