دسته: منظومه های حماسی

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش بیست و پنجم – خواب دیدن شاه بهمن و پادشاهی به همای دادن

شب شادمان شاه بر شد به تخت نخفت و سحرگه بلرزید سخت ز تخت اندر افتاد و شد شه غمی چنان چون سَرِ مه ز دیو آدمی زمانی خروشید و زو رفت هوش به گوش سپهبد رسید آن خروش شتابان بیامد به بالین شاه ورا دید خود را فکنده ز گاه شده پیرهن بر تنش […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش بیست و چهارم – آمدن برزین آذر و رستم پیش بهمن و آشتی کردن و ولایت و گنج بخشیدن شاه

ز لشکر برآمد ز شادی خروش ز بازاری و گُرد پولادپوش همانگه بفرمود شاه بلند ز دروازه‌ها برگرفتند بند دگر روز برزین و تور گزین بیامد به دیدار شاه زمین پذیره شدندش همه سروران ز لشکر گزینان و گندآوران چو آمد جهان پهلوان پیش تخت پذیره شدش شاه فرخنده بخت به بر درگرفتش جهاندار تنگ […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش بیست و سوم – آوردن خاقان چین رستم تور را پیش شاه بهمن و آشتی کردن شاه و رستم

تو با روشنه جام بده گسار که من رفت خواهم بَرِ شهریار وز آنجا شتابان بر شاه شد چو شاه از دل شادش آگاه شد بدو گفت کاین شادمانی ز چیست به بند اندرون کامرانی ز چیست چنین پاسخ آورد آن نامدار که هنگام شادیست ای شهریار که کم گشت تور از میان سپاه مرا […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش بیست و دوم – رفتن رستم تور به شکار و گرفتن دختر خاقان چین رستم تور را

یکی روز تور اندر آمد ز در سخن گفت با پهلوان در بدر که دستور باشد مرا پهلوان که تازه کنم چند روز این روان بگردم یکی هفته بر دشت بر بدین دشت نخجیر یابم مگر چو از تن یکی خوی بپالایدم بُوَد کاین دل، از بند بگشایدم به هشتم به پیش تو آیم دمان […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش بیست و یکم – به هزیمت رفتن شاه بهمن به ساری آوردن برزین آذر، لشکر را به دژ ساری

چو شب گشت بهمن سپه در کشید سوی شهر ساری ره اندر کشید شب و روز پویان همی شد به راه چنین تا به ساری درآمد سپاه همی بود فرزانه روزی دگر چو گردون نهان گشت زیر سپر سپه برگرفت و بُنه برنهاد روان بر پی شاه شد همچو باد چو روز آمد از لشکرش […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش بیستم – رزم خالد با ایرانیان و کشته شدن خالد بر دست رستم تور

همانگاه خالد برفت از سپاه همی رفت تا هم بَرِ قلبگاه بگردید پیش و پس و چپ و راست باستاد و آنگه هماورد خواست همانگه برو شد شهِ پُشتکوه که از گرز او کوه گشتی ستوه گرانمایه را شرم‌زن نام بود گهِ رزم کوهِ بی‌آرام بود درآمد یکی پیشدستی نمود بزد خشت بر مرد تازی […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش نوزدهم – رزم شاه بهمن با برزین آذر و کشته شدن دیو زوش بر دست رستم تور

همه شب دو لشکر همی ساز کرد چو خورشید بر چرخ پرواز کرد برآمد غو کوس و آوای نای سپهبد به اسب اندر آورد پای دو لشکر به یکدیگر آورد روی همه رزمساز و همه کینه‌جوی سپه چون ز هر سو رَده برکشید پس اندازه‌ی هر دو آمد پدید شهنشاه را ده صف آمد به […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش هجدهم – نامه نوشتن شاه بهمن پیش رستم تور و پاسخ نامه رستم پیش شاه بهمن

یکی نامه کرد او به نزدیک تور به نام خداوند خورشید و نور سر نامه از شاه ایران زمین به نزدیک رستم سوار گزین سزای بزرگی و خوبی و گنج که از ما بگرداند این درد و رنج بسی در تن خویش کردم نگاه ندارم به جای تو هرگز گناه کسی را که از کس […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش هفدهم – آگاه شدن برزین آذر از آمدن دیو زوش و آوردن برزین لشکر به تیسفون

بزرگان به خوردن نهادند روی شبو روز با باده‌ی مشک‌بوی شب و روز با دیو زوش سترگ همی شادمان بود شاه بزرگ چو آگاهی آمد به برزین که شاه سوی تیسفون برد یکسر سپاه فراوان بر او لشکر انبوه شد ز لشکر دَرِ تیسفون کوه شد سپاهی ز دیوان و جادوسران به درگاه او گِرد […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش شانزدهم – صفت دیو زوش کردن نوش آذر پیش شاه بهمن و نامه نبشتن شاه پیش دیو

نه مرد نژادست گفت این جوان دل شیر دارد تن پهلوان چو سی و دو گز هست بالای او شصت من گرز همتای او ز آتش نترسد که سوزد تن نه از جای سیلی توان بردنش ز برزین چه پرسی که کوهی بلند بود پیش زین کوهه‌ی او نژند بدین کالبد آدمی کس ندید نه […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش پانزدهم – جنگ کردن شاه بهمن با آذر برزین و گریختن شاه

فرود آمد از پیل و عیبه بخواست سلیح تن خویشتن کرد راست بپوشید ده تار چینی پرند زره نیز تا باز دارد گزند تنوره بیست از برش پرنیان یکی خُود زرین ببست از میان کیانی کمر بست شه بر میان یکی جوشن از چرم ببر بیان برافکند برگستوان بر سیاه چو کوهی روان گشت پرمایه […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش چهاردهم – نامه نوشتن شاه بهمن به آذربرزین

جهان چون بپوشید دیبای زرد بدرید پیراهن لاژورد به برزین یکی نامه آمد ز شاه که کردم به کار اندر نگاه چو پروانه گردی به گرد چراغ همی تا چراغت کند دل به داغ فرامش کردی تو کار پدر به تو مانَد آن یادگار پدر ندیدم به مرگ آرزومند کس ترا دیده‌ام آرزومند و بس […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش سیزدهم – آوردن شاه بهمن لشکر را به رزم برزین آذر به درِ استخر و نامه نبشتن برزین

دَرِ گنج بگشاد یزداد گو سپه را همی ساز دادند نو جو آگاه شد بهمن از کار اوی از آن لشکر گُشن و کردار اوی در گنج‌های کهن برگشاد سپه را بفرمود تا عرض داد سپاهش بر آمد سه پنجه هزار دلیران ایران و خنجرگذار پیاده دوره سی هزاران فزون یکایک همه دست شسته به […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش دوازدهم – رفتن برزین آذر به کوه به جستن اژدها و کشتن برزین اژدها را

سپهبد ز گفتار او شد دژم فرو ماند و دیگر نزد هیچ دم همه شب همی بود اندیشناک جهان را چو بزدود خورشید پاک همانگه بپوشید خفتان جنگ دلیران او برکشیدند تنگ بیامد به دشت اندرون ایستاد همی کرد گفتار بوراسب یاد گفت با مرزبان و تخار که این بس شگفت آمد از روزگار همانگاه […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش یازدهم – رفتن برزین آذر به شکار و به مهمانی شدن به خانه بیوراسب و خواستن دختر

چنان بُد که یک روز برزین گُرد ز گُردان تنی چند با خود ببرد برون رفت با مرزبان و تخار سوی مرغزاری ز بهر شکار به رستم سپرد آن مهی بارگاه همه کشور و گنج و تخت و کلاه همی گشت بر گِرد آن مرغزار یکی گور دید او چو خُرّم بهار برآمد ز جای […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش دهم – نامه نبشتن برزین آذر پیش پارس پرهیزگار و رزم کردن ایشان

نویسنده را گفت پیش آرنی یکی نامه از مشک تر کن به وی سر نامه کرد ای جهاندیده پارس نه مردم شناس و نه نیکی شناس نیاید همی شرمت از کار خویش ازین زشت وارونه گفتار خویش نه تو بنده دوده نیرمی نه پرورده نامور رستمی نه از وی تو این پایگه یافتی کنون با […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش نهم – آگاهی یافتن شاه بهمن از مرگ کرکوی و فرستادن پارس با لشکر به رزم برزین

شهنشاه مر جامه را کرد چاک کلاه از سر انداخت بر روی خاک بپردخت از آن بارگاه انجمن سخن رفت از آن گونه با رایزن که این را چه چاره سگالیم باز که شد کار برزین به ما بر دراز بدو گفت فرزانه پاک‌تن که ای نامور شهریار ز من یکی لشکری ساز از ایران […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش هشتم – رفتن بانوگشسب به نزدیک برزین آذر به ساری و کشته شدن کرکوی

به هنگام پیوستن کارزار پیاده برآرد ز دشمن دمار چو زرین سپر برزد از چرخ سر بیاراست روی زمین را به زر بیالود دریا به زر آب‌ها بیفکند کهسار سنجاب‌ها سپه شد روان سوی ساری به جنگ به منزل نکردند روزی درنگ در و دشت ساری چنان شد ز گرد که روی هوا سر به […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش هفتم – نامه فرستادن زال پیش برزین پسر فرامرز

یکی نامه‌ای او به برزین نوشت فراوان بدو اندرون خوب و زشت سر نامه از پیر فرتوت مرد چشیده ز گیتی بسی گرم و سرد ز دستان که سالش بود هفتصد گذشته به سر بر بسی نیک و بد بدان ای سرافراز فرخ پسر که گشته‌ست از آزار تو تاجور پشیمان شد از کار و […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش ششم – داستان اندر رفتن برزین آذر به رزم شاه بهمن به خون خواستن پدرش

دگر هفته فرمود تا استوان سوی عرض بردند پیر و جوان خود و رستم از شهر بیرون شدند ز دروازه بر راه هامون شدند برآمد ز لشکر دلاور سوار دو ره ده هزار و دگر دو هزار دل پهلوان زان سپه شاد گشت ز گنجش همه لشکر آباد گشت وزان روی برجست لشکر به راه […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش پنجم – رزم رستم تور با لشکر شاه بهمن و به هزیمت شدن لشکر شاه بهمن

برفت و بدید او دو شیر دژم به زیر درختی نشسته بهم بیامد به سالار ایرانیان که آنک نشسته دو پیل ژیان سپهبد ز شادی در آمد به اسب بیامد به کردار آذرگشسب چو برزین آذر سپه را بدید سر انگشت خود را به دندان گزید همی گفت شد بخت با من درشت نه نیروی […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش چهارم – رزم رستم تور با لشکر شاه بهمن و رسیدن برزین آذر را

چو برزین در آن بیشه شد با سپاه ز تنگی پراکنده‌تر شد سپاه پیاده ز گیلان یکی نیکمرد به رستم به بیشه درون بازخورد ازو خوردنی خواست آن نیکمرد سر سفره بگشاد و رُفتی نکرد برون کرد نان چند پیشش نهاد چو خورده شد آنگه زبان برگشاد چه مردی بدو گفت جایت کجاست دویدن در […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش سوم – داستان گاو شاه بهمن با گاو مرد برزیگر

یکی داستان ایدر اندر خورست که دانش فراوان بدو اندرست کشاورز را بود گاوی سیاه همیشه بدو شادمان سال و ماه همان شاه را بود گاوی بزرگ دلیر و جوان و به نیرو سترگ چو پولاد بر سر مر او را دو شاخ سرین فربه و سخت و سینه فراخ نه گاو آمدی پیش او […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش دوم – آمدن شاه بهمن به سیستان به مهمانی زال و خواهش زال و گردان به زریر

به گردان بفرمای و بر لشکری هر آن کس که دارد ره مهتری بفرمود تا سه هزاران سپاه هم اندر شب آگاه کردند شاه هزار از بزرگان کشور خدای هزار از دلیران کشور گشای هزار از غلامان زرین کمر به رخسار ماه و به لب چون شکر دگر روز با صد هزاران سوار سوی شهر […]

بهمن نامه – فصل پنجم – بخش اول – باز آمدن بهمن از هند به ایران و رها کردن زال و دختران رستم از بند

به هشتم که شد عاج چون آبنوس ز درگه خروش آمد و بانگ کوس سپاه از دَرِ هندوان شد روان همان شادمان گشته پیر و جوان سه منزل بشد تندبر با سپاه مر او را یکی خلعت آراست شاه بدو داد یکسر همه باهله چو آمد به کشمیر شیر یله خبر یافت از وی جهاندار […]

بهمن نامه – فصل چهارم – بخش هجدهم – درآمدن شاه بهمن در دخمه گرشاسب و نریمان و سام و رستم

جهانجوی از آن کار دل تنگ کرد که با یکدگر لشکرش جنگ کرد دگر روز با تندبر شهریار چو فرزانه و پارس پرهیزکار پیاده برفتند با ده غلام بدان قبه اندر نهادند گام برابر برآورده ایوان چهار بر ایوان‌ها پرده شاهوار ز زر کهن پرده‌ای بافته یکی دیگر از سیم برتافته سه دیگر ز پولاد […]

بهمن نامه – فصل چهارم – بخش هفدهم – به خواب دیدن بهمن فریدون و سیاوش و کیخسرو را و پرسیدن بهمن

ز دریا به خشکی برآمد سپاه سراپرده زد بر لب شاه‌راه می لعل با سروران روز پنج هم خورد و از تن جدا کرد رنج بپرسید شه پس ز قنوج شاه کز ایدر بَرِ دخمه چندست راه چنین داد پاسخ که سه منزلست همه راهت آب روان و گُلست بخفت آن شب و گاه بانگ […]

بهمن نامه – فصل چهارم – بخش شانزدهم – داستان روباه و شیر

دگر داستانی نکو کرد یاد که روباه بر شیر تنبل نهاد دلاور یکی شیر در مرغزار همی رفت روزی ز بهر شکار ز ناگاه روبه بدو بازخورد همانگه دَرِ چاره را باز کرد بغلتید در خاک در پیش شیر چنین گفت کای شهریار دلیر شکاری گرفتم من از بهر تو که پازهر گشتی از آن […]

بهمن نامه – فصل چهارم – بخش پانزدهم – رسیدن شاه بهمن و رای تندبر بر کنار دریا و گرفتن برزین پسر فرامرز

برون آمد از شهر با تندبر به پیش اندرون لشکر نامور دو منزل برفت و به دریا رسید ز دریا یکی گوشه آمد پدید ز راه بیابان کشیده دراز شهنشاه بر گوشه آمد فراز دو کشتی بدیدند اندر زمان بفرمود تا شاه ایرانیان کز ایدر فرستد فرستنده‌ای سخنگوی مردی و پرسنده‌ای بداند که آن هر […]

بهمن نامه – فصل چهارم – بخش چهاردهم – داستان شاه بهمن با رای تندبر و صفت کردن تندبر راه دخمه گرشاسب و نریمان سام و رستم

گرفتند آرام و آرامگاه برآسود دو هفته شاه و سپاه چو شاه از بَرِ گاه آرام یافت از آن دختر نامور کام یافت یکی روز بنشست با تندبر سخن رفت هر گونه‌ای در بدر که سوگند دارم به پروردگار که از تخم رستم برآرم دمار کنون دشمن ایدر به چنگ آمدم ولیکن فراوان درنگ آمدم […]
عنوان ۱ از ۴۱۱۲۳۴۵ » ۱۰۲۰۳۰...آخر »