چند تا شعر از شاهنامه

شاهنامه، با بیش از ۶۰ هزار بیت شعری، از آثار بزرگ ادبی در جهان است. در زیر چند بیت شعر از شاهنامه را برایتان آورده‌ام:

۱٫ “کشتی چو برآمد ز کرانه دریا، نامهٔ باد به برم برآید.
بدیدم روزها را سیاهی، ز کجا به روشنایی برآید؟” – فردوسی

۲٫ “گفتند برادر، چونی و چگونه؟ گفتا بی‌خویشتن و بی‌روز و شب.
دل بریده و دست و پای بریده، دست و پای یکی جا، روز و شب.” – فردوسی

۳٫ “پهلوانان را که می‌باید یاری، هر یکی بدان که ز بن بر می‌آید.
پس دم زد پرده از پیش خود، گریه کنان بر گشت پادشاه.” – فردوسی

۴٫ “در روز روشن چون خورشید برآید، شب رویاند همچون ماه برآید.
برهم زند از خان و خرمن برون، دستی گیرد ز هر که در میان برآید.” – فردوسی

۵٫ “از خود بیرون نهم که این دل خون شد، ای دوستان من، غم ما چون شد؟
بردم روان که دلم از بدن شد، دل یارم کی به روانم برآید؟” – فردوسی

۶٫ “کز شاهنامه نیابی یکی چندان پاکانی، چون زنده را جوانی به آخر برآید.
گر زیردست شاهی مردی همیشه سوزانی، مردان را مردانی به روز مرگ برآید.” – فردوسی

این تنها چند مثال از شعرهای شاهنامه هستند. هر یک از این شعرها، زیبایی، عمق و تأثیر شاعرانه شاهنامه را نشان می‌دهد.

قبلی «
بعدی »