ضرب المثل ( دستانزد ) : توهم بزرگی و قدرت در عین ناتوانی
توضیحات ضرب المثل : درود یاران گرانمایه ، آدینه ای دیگر و نکته ای دیگر از مجموعه ی حکمت ،حکیم توس ، دستانزد این هفته از (داستان جنگ بهرام و ساوه شاه ) انتخاب گردیده. آن گاه که ساوه می کوشد ،بهرام را با وعده ی دامادی خویش و گنج و پادشاهی ایران بفریبد و از جنگ منصرف گرداند ،بهرام در تحقیر او چنین پاسخ می دهد :
یکی داستان زد بدین مرد مه – که درویش را چون برانی ز ده
نگوید که جز مهتر ده بدم – همه بنده بودند و من مه بدم
بی شک ساوه شاه در حد و جایگاه تعیین پادشاه و بخشش تاج و تخت ایران به کسی نیست اما در تلاش برای منصرف کردن بهرام از جنگ چنین وعده ی پوچی به او می دهد. معادل عامیانه تر این داستانزد ،همان ضرب مثل معروف (کسی را به ده راه نمی دادند ،سراغ خانه ی کدخدا را می گرفت ) و اشاره به وعده ی دروغین و فریبنده و بی پایه از سوی کسی را دارد که از ارج و توانایی لازم برای انجام آن کار بی بهره است. دیگر سرایندگان پارسی نیز این مفهوم را به شیوه ی خویش سروده اند.
سنایی چنین آورده :
اندر همه ده جوی نه ما را – ما لاف زنان که کدخداییم
اسدی طوسی سروده :
به من تاج و تخت شهی چون دهی – که هست از تو خود تخت شاهی تهی
یکی را به ده در ندادند جای – همی گفت (بر در منم کدخدای)
این مطلب توسط جناب آقای حمیدرضا رحیمی و گروه بزرگ تلگرامی فردوسی،شاهنامه و شاهنامه خوانی که توسط ایشان مدیریت می شود به وب سایت ویکی شاهنامه ارائه داده شده است.