ضرب المثل های شاهنامه – بخش پانزدهم – من و گرز و میدان افراسیاب

ضرب المثل ( دستانزد ) : من و گرز و میدان افراسیاب

توضیحات ضرب المثل : با درود بر فرنشینان ارجمند ، باز هم برآن شدیم تا برگی از این کتابخانه غنی بچینیم. امروز به سراغ دستانزدی می رویم که داستان حکمت وار و البته غم انگیزی دارد …

اشاره در باب این ترکیب (من و گرز و میدان افراسیاب) چندین مورد در کتاب دیده می گردد که یکی از آنها در داستان نبرد دوازده رخ است …هنگامی که گودرز پس از لشکرکشی و چرب زبانی پیران، پیامی توسط گیو به او ارسال می کند که در اینجا شاهد چنین ابیاتی هستیم …

اگر راست باشد دلت با زبان      –         گذشتی به تیمار و رستی ز جان

بر و بوم و خویشانت آباد گشت      –         ز تیغ منت گردن آزاد گشت

ور از تو …..

نجویم بریم کینه آرام و خواب      –         من و گرز و میدان افراسیاب

این ترکیب در مواردی به کار می رود که پهلوانی را از حریف و هماوردش بترسانند و او را به انصراف و امتناع از مقابله و محاربه با حریف و دشمن توصیه نمایند. پهلوان موصوف چون به نیروی قدرت و توانایی خود اطمینان دارد پوزخندی زده مصلحین خیراندیش را با این نیم بیتی پاسخ می دهد.

شعر بالا به سادگی تکیه کلام این و آن نشد بلکه مسبوق به سابقۀ تاریخی شیرین و عبرت انگیزی است که شرح آن چنین است؛

به طوری که می دانیم فردوسی طوسی شاعر حماسه سرای ایران دربار سلطان محمود غزنوی را به علت اینکه نقض عهد کرده بود با خاطری آزرده ترک گفت و به دیار خویش بازگشت. سالها از این واقعه گذشت تا سلطان محمود غزنوی لشکر به هندوستان کشید و در آنجا قلعه ای را محاصره کرد. چون از تسخیر قلعه مأیوس شد قاصدی نزد قلعه فرستاد و او را به اطاعت و تسلیم دعوت کرد. سپس به وزیر خود خواجه حسین میکال (حسنک) گفت: اگر جواب بر وفق مراد نیاید تدبیر چیست؟ حسنک با اطمینان این شعر را خواند:

اگر جز بکام من آید جواب      –         من و گرز و میدان افراسیاب

سلطان محمود پرسید: این شعر از کیست که در آن روح مردانگی وجود دارد؟ حسنک که از علاقمندان و طرفداران جدی حکیم توس بود و همیشه به دنبال فرصت می گشت که آب رفت را به جوی باز آرد موقع را مناسب شمرده جواب داد: از بیچاره ابوالقاسم فردوسی است که سی سال رنج برده چنان کتابی تمام کرد ولی متأسفانه بر اثر سعایت ساعیان و حاسدان مغضوب و مطرود گردید.

سلطان محمود بی نهایت متأثر شد که چرا چنین شاعر بزرگواری را از خود آزرده و رنجیده خاطر ساخت. در آن موقع چیزی نگفت و چون به غزنین بازگشت فرمان داد دوازده شتر نیل بار کرده به طوس ببرند و ضمن عذرخواهی از ماوقع تحویل فردوسی دهند ولی متاسفانه هنگامی هدیۀ سلطان از دروازۀ رودبار طبران وارد شد که پیکر پاک حکیم توس را از دروازۀ رزان به گورستان می بردند.

این مطلب توسط جناب آقای حمیدرضا رحیمی و گروه بزرگ تلگرامی فردوسی،شاهنامه و شاهنامه خوانی که توسط ایشان مدیریت می شود به وب سایت ویکی شاهنامه ارائه داده شده است.

 

قبلی «
بعدی »