نام مکان جغرافیایی در شاهنامه : هروم
نام فعلی مکان جغرافیایی : شهری افسانه ای در منطقه قفقاز
نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه:
شرح مکان جغرافیایی:
هروم: نام شهری افسانه ای بوده است که همه باشندگان آن زنان باکره و شوی ناکرده بوده اند. نام و توصیف این شهر در داستان اسکندر آمده است. در آن شهر همه زنان رزم آور و جنگجو بودند، شاهشان هم زن بود. هرگاه یکی از آنان میل شوی کردن می نمود از شهر اخراج می شد، و اگر فرزند دختری می آورد که «مردفش» بود و قصد شوهر کردن نمی داشت می توانست به شهر زنان بازگردد. اسکندر در نزدیکی شهر هروم توقف کرد و طی نامه ای به شاه آن پیغام دوستانه داد و اظهار علاقه کرد که بدان شهر درآید و از راز کار آنها آگاه شود. ایشان اجازه دادند و اسکندر بدون جنگ وارد شهر هروم شد و پس از آگاهی از راز ماندگاری باشندگان آن و گرفتن هدایایی از ایشان، شهر را به سوی ظلمات ترک کرد. حدود ۹۵ بیت شاهنامه به شرح این داستان اختصاص یافته است (ج۶، ص ۸۵-۹۰، ب ۱۲۳۲-۱۳۲۷؛ مسکو، ج ۷، ص ۷۴-۷۸ء به ۱۳۳۵-۱۳۱۰). در بعضی از ابیات این داستان آمده است که اسکندر:
همی رفت با نامداران روم بدان شارستان شد که خوانی هروم
که آن شهر یکسر زنان داشتند کسی بر در شهر نگذاشتند
سوی راست پستان چن آن زنان چو گشتی دوان ناربر بر زنان
نظامی گنجوی در اسکندرنامه نام بعدی شهر هروم را بردع و شاه آن زنان را نوشابه خوانده و تقریبا همان مطالب شاهنامه را بازگو کرده است. چون گنجه، زادگاه نظامی، در همسایگی برد، در جمهوری آذربایجان قرار داشته، دعوی نظامی قابل تأمل است، وی گوید:
هرومش لقب بد در آغاز کار کنون بردعش خواند آموزگار
زنی حاکمه بود نوشابه نام همه ساله با عشرت و نوش و جام
هزارش زن بکر در پیشگاه به خدمت کمربسته هریک چو ماه
در برهان قاطع آمده است که «هروم»، بر وزن «سموم»، گذشته از آن که نام پهلوان دلاوری است نام شهر زنان هم هست؛ و بعضی گویند نام شهری است که در این زمان (سده یازده هجری) بردع می گویندش» (خلف تبریزی، ۱۳۵۷، ذیل «هروم). دکتر معین که مصحح برهان قاطع نیز بوده، در فرهنگ فارسی معین ذیل آمازن نوشته است: «زنان سکایی که مانند مردان به شکار کردن و جنگ رفتن عادت داشتند.
آریان مورخ گوید آتروپات والی ماد نزد اسکندر وارد شده صد تن آمازن سواره برای اسکندر آورد. این زنان به تیرو زوبین مسلح بودند و سپرهایشان مانند ماه مدور بود. گویند پستان راست اینان کوچک تر است و آن را در حین جنگ مستور نمی دارند. اسکندر این آمازن ها را پس فرستاد، زیرا می ترسید که مقدونیان و خارجیان به ناموسشان تجاوز کنند، ولی به توسط آنان به ملکه شان پیغام فرستاد که او طفلی از اسکندر به دنیا خواهد آورد»(۱۳۶۲، اعلام، ذیل «آمازن»).
على مظاهری نوشته که غرض از آمازون ها همان ساکنان شهر زنان است که هرودوت نیز از آنان سخن گفته است، و اضافه کرده که «واژه آمازون فرانویسی واژه فارسی همه زنه است. اما یونانیان تصور کرده اند که این سکاها” همگی از جنس زنینه بوده اند! آیا از آمازون /ها همه/ زنه می توان معنای قوم “کوسه” را هم دریافت. این شهر زنان را محمود کاشغری در جهان نمای خود در اقصای شمال شرق، تحت نام بلده النسا… قرار می دهد». و در جایی دیگر از همان کتاب گوید: «او بلافاصله در شرق آمازون ها مملکت نسناس ها، [یا] بلادالنسناس را قرار می دهد، قومی که نمی فهمیم چرا تنها نامشان مورخان کتب جغرافیا را به خنده می اندازد. النسناس بی تردید از واژه ایرانی “ناشناس” می آید، چرا که آنان زبان ایرانی را نمی فهمیدند» (مظاهری، ۱۳۷۲، ص ۲۹۸).
مترجم این کتاب، ملک ناصر نوبان، نیز افزوده است: «آمازون ها قوم زنان افسانه ای بوده که در قفقاز یا شمال آسیای کوچک، ایضأ در دشت سکایئه می زیستند. فردوسی فرماید…» (همان، ص ۲۹۸، حاشیه ۱). فرهاد وداد نیز از شهر زن های دیگری در پیرامون دریای اژه یا سیاه خبر داده است (۱۳۸۷، ص ۳۱۶-۳۲۵). ایضأ دکتر خالقی در یادداشت های شاهنامه درباره شهر زنان به روایت نظامی و فردوسی و اسکندرنامه، توضیحاتی داده است (بخش دو و سه، بخش سوم، افزوده هایی بر…، ص ۱۵۹) بنابراین می توان گفت که ریشه داستان شهر زنان از حدود شمال غرب ایران، یعنی اران با الانان و قفقاز یا کوه قاف، برآمده اما داستانی جهانی شده است.