عنوان این قسمت : کلاس شاهنامه با صدای استاد مسکوب – گفتار ششم – بخش دوم ( سخن )
توضیحات شخصیت :شاهرخ مِسکوب (متولد سال ۱۳۰۴) پژوهشگر ، شاهنامهپژوه ، مترجم و نویسنده ایرانی بود. ایشان دوره ابتدایی را در تهران و در مدرسه علمیه پشت مسجد سپهسالار گذراند. او از کلاس پنجم ابتدائی مطالعه رمان و آثار ادبی را شروع کرد. سپس در اصفهان ادامه تحصیل داد. پس از پایان تحصیلات دبیرستان در سال ۱۳۲۴ از اصفهان به تهران آمد و در رشته حقوق دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد. علاوه براین، مسکوب در این سالها زبان فرانسه را آموخت.
توضیحات فایل صوتی : در بهار سال ۲۰۰۲، به ابتکار خانم سرور کسمایی و با شرکت شماری از دوستداران ادب پارسی که شوق شاهنامهخوانی و پژوهش در اندیشۀ فردوسی در دل داشتند، حلقهای ادبی گرد شاهرخ مسکوب در پاریس تشکیل شد. این جلسات که، از ژوئن ۲۰۰۲ تا ژوئیه ۲۰۰۴، دوبار در ماه، بر پا می شد، «کلاس شاهنامه» نام گرفت. در همین ایام بود که شاهرخ مسکوب نگارش آخرین اثر خود را به نام «ارمغان مور» که حاصل یک عمر اندیشه و پژوهش او در شاهنامه است، در دست داشت. او آنچه را در کتاب آورده و میآورد با جزئیات و توضیحات مفصلتری در کلاس درس مطرح میکرد. گفتگوهای هر جلسه از همان ابتدا ضبط شد تا بتوان با انتشار آنها شمار بیشتری را بهرهمند ساخت. آنچه در این کانال منتشر میشود، گفتارهای آن کلاس آزاد است که توسط خانم کسمائی ضبط و ویراستاری شده و همراه با یادداشتهای مربوط به هر بخش در اختیار دوستداران ادب فارسی قرار میگیرد.
توضیحات این جلسه از کلاس شاهنامه : در گاهان، کهن ترین بخش اوستا، نخستین چیزی که آفریده شد، سخن است. در این سرودها که متعلق به زرتشت است، ما شاهد گفتگو ی او با اهورامزدا هستیم. گفتگویی که با خدایانی چون یهوه و الله قابل تصور نیست، چون شکافی عظیم میان این خدایان و پیامبرشان هست. در انجیل (عهد جدید) هم که خدا در کالبد انسان به زمین می آید و سپس انسان خدا می شود تا به آسمان برود، از گفتگوی عیسی مسیح با خدا اثری نیست. انجیل ها در واقع موعظه، پندها و اندرزها و سرگذشت مسیح است در چهار روایت.
در زبان یونانی شاعربه معنای آفریننده است، (از واژهpoësis به معنای آفرینش). در زبان ما، شاعر به معنای صاحب «شعور»، دارنده بینش (ناخودآگاه) و دانش (خودآگاه) است. این معرفت دوگانه از سرچشمه های آفرینش اوست و آفرینش به میانجی و از راه سخن دانسته، پایدار و جهانی می شود تا شعور ما نیز آن را دریابد. جهان به اعتبار انسان، جهان ما، چیزی نیست مگر دریافت وجود ما از آنچه هست، از بودنی ها ! اگر دریافت کننده ای نباشد، جهان چون نابوده است. در عالم خیال می توان جهان بدون آگاهی را چون وجودی محال پنداشت. «وجود» برای موجود بدون آگاهی معنایی ندارد.اساسا در نبود آگاهی ، مفهوم معنا خود بی معناستو نامفهوم. شاعر مانند پیامبر ، از برکت شعور (آگاه و ناآگاه) معنای خود را به جهان و جهانیان می دهد، می دانیم که چرا هستیم و چرا نیستیم، یا دست کم، چون خیام، می دانیم که نمی دانیم چرا هستیم و چرا نیستیم، نادانی خود را می دانیم و به آن آگاهیم.
زرتشت پیامبری است شاعر. پس به گفت و گوی زرتشت و اهورامزدا بازگردیم که از برکت سخن شدنی است. «سخن» که اهورامزدا به زرتشت می آموزد، نیایشی شگرف است که اثر معجزه آسا و جادویی دارد در شکست دیو و دروغ و بدی بدکاران. اهورامزدا این سخن را به زبان می آورد و اهریمن سه هزار سال به بیهوشی می افتد. این نیایش بنیاد وگوهر دین (و دانش مینوی) است و ناگزیر هر دو – دین و دعا یا دانش مینوی و سخن ـ همزمان و با هم آفریده می شوند. سخن و دانش ـ اینهمان و یکی و «آشکارکننده» زمان، آغاز و فرجام، هستند. زیرا پیدایش دانش ناگزیر در سخن است.بی سخن چگونه می توان دانست؟ وانگهی برای دانستن دین باید خدا را شناخت و برای شناختن خدا جز سخن راه دیگری نیست. او با خود در سخن تجلی می کند (وحی). گویی در سخن «سحری» است که چیزی پنهان، ناپیدا و درنیافتنی (چیزی که «نا- چیز» بود) را پیدا، آشکار و دریافتنی می کند، می آفریند !برای همین از آنجا که «ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود»، در سرمنزل سخن به هم رسیدیم : در سراسر گاهان، آرزوی دانستن و دیدار و نیاز گفت و گوی دو دوست را باز می یابیم.
فایل صوتی این جلسه :