کوش نامه – بخش سیصد و سی و هشتم – کشته شدن سلم

بدان سان دوان سوی لشکر شتافت

نشان یکی چوب کشتی بیافت

همه سوخته بود سالار نو

که بازار نو بود و کردار نو

سراسیمه شد شاه نو در رسید

پسِ شاه نو نیز لشکر رسید

به خون برادر گرفتار شد

چو خون کرد ناچار خون خوار شد

چنین گفت مر شاه را رهنمون

که ریزنده خون را بریزند خون

به خون ای پسر تا نیازی تو دست

که بویش گزند است و بارش کیست

به دریا کنارش به دو نیم کرد

دل رومیان را پُر از بیم کرد

قبلی «
بعدی »