فرستاد نامه بدان آگهی
بنزدیک آن بارگاه مهی
که از نوبیان مرز کردیم پاک
برآوردم از شهرشان تیره خاک
به فرّ شهنشاه والاگهر
چنین کردم این کشور باختر
چه با باز قمری هم آشیان
همی خانه دارد، ندارد زیان
فریدون از آن نامه شد شادمان
یکی پاسخش کرد هم در زمان
که بادی همه ساله فیروز و شاد
که در نیکنامی بدادی تو داد
بدان دیوساران کسی آن نکرد
که تو کردی ای شیردل در نبرد
بماناد با تو دل و رای رزم
همه ساله باشی تو با جام و بزم