نام مکان جغرافیایی در شاهنامه : کشان
نام فعلی مکان جغرافیایی : کوش شهری در ولایت سمرقند
نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه: کشان، کوشان، کشانی
شرح مکان جغرافیایی:
کشان کشانی این دو نام به گونه ای در شاهنامه آمده که در بادی آمر معلوم نیست هر دو بر یک جا دلالت دارند یا به دو جای مختلف ضمناً «کشانی» به عنوان پسوند نام بعضی از تورانیان از جمله کاموس هم آمده است در شش بیت نیز از «کشان» و «کشانی» به صورت نام مستقل شهر و ولایت یاد شده است. اولین بار در
داستان «کاموس کشانی» رستم به کاموس می گوید:
زمانه تو را از کشانی براند چو ایدر بدت خاک، جایی نماند
بار دوم در داستان جنگ بزرگ زمانی که کیخسرو و سپاهش پیروزمندانه از جیحون عبور کرده اند دربارۀ یاران افراسیاب آمده است:
سپهدار ترکان از آن روی چاچ نشسته به آرام بر تخت عاج
دوباره ز لشکر هزاران هزار سپه بود با آلت کارزار
نشسته به گل زریون با کشان همه سرفرازان و گردنکشان
دکتر خالقی درباره کشان در این ابیات نوشته است که بعضی آن را «کشان می خوانند و با کوشان یکی میدانند ولی محتمل است که فردوسی این نام را «کشان» خوانده باشد. ایشان در جای دیگری هم نوشته اند «کشان» ظاهراً همان کوشان کهن و مشهور است که در نخستین سدۀ میلادی بخش هایی از هندوستان، ترکستان و افغانستان را در بر می گرفت و پادشاهان آن تا زمان شاپور یکم (۲۴۱-۲۷۲م)فرمانروایی داشتند.
اگر هم بپذیریم که سرزمین کشان با دودمان کوشانی ارتباطی داشته در ماوراء النهر شهری به نام کش در جنوب سمرقند و نیز شهر دیگری به نام کشانی در شمال سمرقند وجود داشته که در ابیات اخیر غرض از کشان باید همان شهر کشانی شمال سمرقند و جنوب سیردریا یا گل زریون و چاچ بوده باشد.
در ادامه همان داستان جنگ بزرگ آمده است که کیخسرو پس از عبور از جیحون و ورود به سعد یک ماه در آنجا ماند و بعد
ز سغد و کشانی سپه برگرفت جهانی بدو مانده اندر شگفت
خبر شد به ترکان که آمد سپاه جهانجوی کیخسرو نیکخواه
همه سوی دزها نهادند روی جهان شد پر از جنبش و گفت وگوی
چون آورد لشکر به گل زریون به هر سو که بد دید با رهنمون
از این ابیات نیک برمی آید که کشانی نزدیک سغد و قبل از گل زریون بوده است. در داستان گشتاسپ و ارجاسپ هم آمده که ارجاسب در نامه ای به گشتاسپ پیشنهاد می کند که اگر دست از دین زرتشتی بکشد زمین کشانی و ترکان و چین تراست
از این مطلب هم برمی آید که کشانی ولایتی پهناور همانند زمین ترکان و چین بوده است و متعلق به ارجاسپ حاکم خلخ.
در پادشاهی خسروپرویز و ضمن شرح جدال او با بهرام چوبینه فاتح ماوراء النهر و سرزمین هپتالیان آمده است که خسرو به بهرام گفت پدرم هرمزد
تو را کرد سالار گردنکشان شدی مهتر اندر زمین کشان
بر آن تخت سیمین و آن مهر شاه سرت مست شد بازگشتی ز راه
کنون نام چوبینه بهرام گشت همان تخت سیمین ترا دام گشت
بر آن تخت بر ماه خواهی شدن؟ سپهبد بدی شاه خواهی شدن؟
آخرین بار هم در همان داستان آمده است که خراد برزین مردی به نام قلو را فریفت تا با مهر خاقان چین از شهر کشان به مرو رود و بهرام چوبینه را ناگهان بکشد
مقر و قلمرو خاقان چین را شهر کشان خواندن دلالت دارد بر این که در آن زمان تقریباً تمام ماوراء النهر کشان خوانده می شده است. در نتیجه، غرض از کشان و کشانی در شاهنامه سرزمینی وسیع بوده است.
مؤلف حدود العالم در توصیف کشانی نوشته است: «کشانی آبادترین شهری است اندر سغد» مینورسکی هم در توضیح این جمله یادآور شده است که «جیهانی در اشکال العالم آن را به صورت کشانیه و کشانی نوشته است و چنین توضیح میدهد که کشانیه آبادترین شهرهای سغد است… قصبه کشانی از همه دیه ها معمورتر است… کشانی در جانب شمال سغد است همان جا حاشیه (۹) بارتلد نیز نوشته است: «شهر کشانی آبادترین مرکز سغد شمرده می شده البته بعد از سمرقند». اصطخری کشانی را قلب بلاد سغد میخواند کشانی در دوران پیش از اسلام متصرفه و امارت علی حده ای بوده سخن) تو ماشک که کشانی را پایتخت کوشانیان می شمارد مبتنی بر دلایلی است بنا به گفته ابن خرداد به زمانی سراسر ماوراء النهر را کوشان شاه میخواندند.