خلاصه منظومه کوش پیل دندان – فصل دهم
( این متن متعلق به انتشارات پگاه دانش است و هر گونه استفاده از آن تنها با کسب اجازه کتبی از انتشارات مجاز است)
فصل دهم – کوش پیلدندان در خدمت فریدون
قارن نزد فریدون باز میگردد.
خبر میدهند که سیاهان مجدد طغیان و شورش کردند. فریدون با بزرگان خود به مشورت مینشیند.
پیشنهاد میدهند که کوش پیلدندان را برای جنگ با سیاهان به آن منطقه بفرستند و فریدون موافقت میکند.
کوش که اکنون مورد لطف و مهربانی فریدون قرار گرفته با سپاهی فراوان به سمت مازندران حرکت میکند.
در بین راه کوش نامهای به شاه اندلس مینویسد تا مردمانی که بهخاطر ظلم سیاهان به آنجا پناهنده شده بودند را بازگرداند قراطوس این کار را نمیپذیرد و جنگی بین قراطوس و پیلدندان رخ میدهد. کوش پیروز شده مردمان بیگناه به سرزمین خود باز میگردند.
کوش به کوههای طارق میرسد. دستور میدهد شهرهای زیبایی در آنجا بسازند.
سپس حرکت کرده به بجه و نوبه رفته و از آنسوی به توه و سوان میرسد. در این مسیرها معادن بزرگ طلا پیدا کرده و تمامی آنها را استخراج میکند.
در تمامی این مراحل کوش همواره فریدون را آگاه ساخته، غنائم و گنجها را به ایران میفرستد.
بازگشت قارن پس از سه سال به نزد فریدون
قارن در تمامی جنگهایش پیروز بود و فریدون سپهسالاری ایرانزمین را به او داد.
سرکشیهای مکرر و مجدد سیاهان بجه و نوبه
سیاهان بجه و نوبه بارهاوبارها طغیان کردند و حتی تا نزدیکی مصر پیشرفت کرده بودند.
فریدون بارها به آن منطقه سپاه فرستاده بود حتی نریمان و قارن نیز برای جنگ به آنجا رفته بودند ولی پس از بازگشت، سیاهان مجدد به تاراج و خونریزی میپرداختند.
رای زدن فریدون با فرزانگان در کار سیاهان
فریدون در کار سیاهان با بزرگان به مشورت نشست. فریدون میگفت اگر سپاهی بزرگ به منطقه بفرستم خوردوخوراک آن منطقه دچار نقصان میشود و اگر تعداد سپاهیان کم باشد، مانند دفعات قبل شکست میخورند.
یکی از بزرگان ایران پیشنهاد داد که باید فردی را به آن منطقه فرستاد که مانند آنها باشد.
پذیرفتن فریدون، پیشنهاد انتخاب کوش پیلدندان را برای جنگ با سیاهان
فریدون گفت برای این کار فقط کوش پیلدندان مناسب است و باید او را از زندان آورده و به مازندران بفرستیم
قارن به سمت دماوند حرکت کرد، کوش را از بند رها کرده و او را آماده ملاقات با شاه نمود.
گفتگوی قارن با کوش پیلدندان دربارهٔ بخشایش فریدون
قارن به کوش گفت که فریدون بزرگ به تو لطف کرده است و اگر به فرمان فریدون عمل کنی به تو شهریاری و بزرگی میدهد.
کوش شادمان شد و خود را فرمانبردار فریدون اعلام کرد
قارن مدتی کوش را در کاخ خود پذیرایی کرد و هدایای فراوانی به او اهدا نمود.
اظهار ندامت و بندگیکردن کوش پیلدندان در پیشگاه فریدون
پس از یک سال کوش به نزد فریدون آمد.
فریدون او را مورد مهربانی قرارداد. کوش گفت در مقابل کارهایی که من کردهام تو میبایست مرا دار بزنی ولی اکنون به من لطف میکنی و من همواره این لطف را در ذهن خواهم داشت.
فریدون برای کوش جشن بزرگی به پا کرد و کوش مجدد سپاسگزار فریدون شد و خود را مستحق مرگ در برابر فریدون میدانست.
هدایای فریدون به کوش پیلدندان
فریدون هدایای بسیاری برای کوش فرستاد از خلعت و تاج و اسب و سلاح و هر چیزی که برای بزرگان شایسته و بایسته است.
کوش از هدایای فریدون خیره مانده بود. همراه قارن به نزد فریدون آمده و در مقابل فریدون روی بر خاک گذاشت.
سخنگفتن فریدون با کوش پیلدندان دربارهٔ باختر و سیاهان نوبه
فریدون برای کوش توضیح داد که سیاهان بجه و نوبه بارها طغیان کرده و مردمان آن سرزمین از دست آنها فرار نمودهاند. آن سرزمین بسیار زیبا و آباد است و معادن گرانبهای زیادی دارد تو باید با سپاهی به آنجا بروی و بیدادگران را از میان برداشته تمامی آن سرزمین را آباد کنی و باید سوگند یاد کنی که همواره با مردم مهربان و نکوکار باشی.
کوش سوگند یادکرد. سپس موبدان را خواستند تا کوش را پند داده و در مقابل آنان نیز سوگند یاد کند.
سخنگفتن فریدون با کوش دربارهٔ زمان رفتن و گزینش سپاه
کوش از فریدون خواست که روز رفتن را مشخص کند فریدون روز فروردین از ماه فروردین را تعیین کرد.
فریدون سیصد هزار سرباز برای کوش آماده کرد اما کوش گفت چون در آن سرزمین خوردوخوراک کم هست سپاه بزرگ برای تهیه غذا دست به ظلم و بیداد میزنند و من با تعداد کمی سرباز بهسوی مازندران خواهم رفت.
کوش چهل هزار ایرانی و دوازده هزار سرباز چینی که اسیر شده بودند را با خود برد.
حرکت کوش پیلدندان و سپاه از آمل برای رسیدن به مازندران
کوش از آمل حرکت کرد ابتدا به شهر موصل رسید و از شاه موصل برای سپاه فریدون توشه خواست. شاه موصل فرمان پذیرفت. سپس به نزدیکی مصر و شهر بوصیر رسید، به کیوس که شاه آنجا بود نیز نامه نوشت و درخواست توشه کرد.
شهرهای دیگر را نیز پشت سر نهاد که همگی به فرمان او بودند.
کوش هر شهری را که ویران میدید به دستور فریدون بزرگ آباد میکرد تا به نزدیکی شهر اندلس رسید که قراطوس شاه آنجا بود.
مردمانی که از ظلم سیاهان از شهر و خانهی خود فرار کرده بودند، همگی به اندلس پناه برده و در آنجا زندگی میکردند.
نامهٔ کوش پیلدندان به نزد قراطوس برای باز فرستادن مردمان به سرزمینشان
کوش نامهای به قراطوس نوشت و توضیح داد که فریدون او را برای آبادانی شهرها فرستاده و از قراطوس خواست تا ابتدا مردمان را به سرزمین خودشان بازگرداند و سپس خودش نزد کوش بیاید تا ازاینپس در زیر فرمان فریدون به حکمرانی خود ادامه دهد.
فرستاده کوش به شهر قرطبه رفت که قراطوس در آنجا بود.
قراطوس از فرمان کوش خشمگین شد و پرسید که این کوش کیست؟ پاسخ دادند این همان است که برادرزاده ضحاک بود و مدت زیادی پادشاهی چین و مکران را داشت، تا اینکه به دست فریدون گرفتار شد. اکنون فریدون او را برای جنگ و آبادانی شهرها به اینسوی فرستاده است. قراطوس موارد دیگری در مورد سپاه کوش سؤال کرد و در پایان چون خود را برتر از او میدانست، به پند فرستاده گوش نکرد.
پاسخ تند قراطوس به کوش پیلدندان و نپذیرفتن فرمان او
قراطوس پاسخ تندی برای کوش نوشت و جنگ را انتخاب کرد. در مورد بازگرداندن مردم نیز گفت این مردمان در کشور من فعالیت میکنند چرا باید به سرزمین تو بیایند و تو را پرستش کنند؟
آگاهی دادن کوش پیلدندان به فریدون از نامهٔ خود و پاسخ قراطوس
کوش نامهای به فریدون نوشت و او را از نافرمانی قراطوس آگاه ساخت و گفت که همزمان که این نامه بهسوی تو میآید من در حال لشکرکشیدن به سمت قرطبه هستم.
کشتیهای فراوانی آماده ساخت تا سربازان را به سمت اندلس و شهر قرطبه راهی کند.
آمادهشدن قراطوس برای جنگ و تدبیر کوش پیلدندان
قراطوس سپاه خود را فرستاد.
کوش از ترفندی که ایرانیان قبلاً در مقابل خودش انجام داده بودند استفاده کرد. تعداد کمی از سپاهیان را فرستاد تا قراطوس بپندارد سپاه ایران ضعیف است. ایرانیان بهظاهر شکست خورده بازگردند و آن وقت کوش با تمامی قوا بر آنان حمله کند.
قراطوس بر اساس خبرهایی که طلایه به او میداد، پنداشت که سپاهیان کوش کم و ضعیف هستند.
آرایش دو سپاه در میدان جنگ
قراطوس سپاه خود را آراست.
از اینسوی نیز کوش مردانخوره، کمباره و برادر خویش را در چپ و راست و قلب سپاه جایگزین کرد و به برادر خویش گفت که وقتی دشمن حمله کرد سستی کن تا آنها تو را ضعیف بپندارند.
چارههای دیگر کوش پیلدندان در جنگ و گرفتار شدن قراطوس
جنگ سختی درگرفت و ایرانیان بسیار ضعیف میجنگیدند.
شبهنگام کوش از فرماندهان خود گزارش خواست. آنها اعلام کردند که بر اساس دستور تو، ما خود را ضعیف نشان دادیم.
کوش یکی از بزرگان اسیرشدۀ لشکر قراطوس را خواست و به او گفت فردا در میانه جنگ، قراطوس را به من نشان بده تا پاداش بزرگی به تو بدهم.
به مردانخوره نیز دستور داد تا شبانه و پنهانی به نزدیک دروازههای شهر برود و هرگاه قراطوس خواست عقبنشینی کند جلوی او را بگیرد و نگذارد وارد شهر شود.
روز بعد قراطوس که لشکر کوش را ضعیف میپنداشت حمله کرد.
کوش در میانهٔ جنگ او را پیدا نموده و قراطوس اسیر شد.
لشکر قراطوس به سمت شهر فرار کردند و طبق نقشه، مردانخوره مانع ورود آنان به شهر شد.
جلوگیری کوش پیلدندان از تاراج شهر، پناهدادن و خواندن ساکنان شهر به تسلیم
کوش به سپاهیانش دستور داد تا بههیچعنوان شهر را تاراج نکنند.
پیامی برای مردم شهر فرستاد که جنگ را قراطوس شروع کرد و من قبل از جنگ به او پیام همکاری داده بودم. حالا تمامی شما در پناه من هستید. من برای ویران کردن شهر شما نیامدهام.
تسلیمشدن شهر و زنهاردادن کوش پیلدندان سپاه قراطوس را
مردمان شهر قرطبه از کوش استقبال کردند.
کوش به لشکریان خود دستور داد بدون اجازه او وارد شهر نشوند همچنین به سربازان قراطوس نیز پیام داد که در پناه کوش خواهند بود مگر خاندان و همدستان قراطوس.
لشکریان قراطوس از کوش تشکر کرده و گفتند که فقط بر اساس فرمان قراطوس بود که جنگ کردند.
کوش به سپاهیان خود گفت که از حالا به بعد باید با سپاهیان قراطوس یکدل و دوست باشند و هیچ فرقی میان آنان نیست.
بازگردانیدن مردم از اندلس به باختر
کوش اعلام کرد مردمانی که از سرزمین باختر گریخته و به شهر قرطبه پناه آورده بودند، میتوانند به شهر خود بازگردند.
برای بازگشت مردم به آنها کمک میکرد. پول و لوازم کار به آنها میداد و آنان را تا سه سال از مالیات معاف کرد.
کوش به سمت مغرب حرکت کرد و در شهر اریله ساکن شد.
نامهٔ کوش پیلدندان به نزدیک فریدون به همراه گنج و خواسته
کوش نامهای برای فریدون بزرگ نوشت. در نامه گزارش داد که برای آزادی مردمان باختر قراطوس همکاری نکرد و مجبور شد از دریا گذشته و به قرطبه لشکر بکشد و همچنین مردمان باختر را به سرزمین خود بازگرداند. از گنجهای بهدستآمده مقداری را به همین مردم داد تا بتوانند شهر خود را آباد گردانند و باقی را برای فریدون فرستاد.
رفتن کوش پیلدندان از اریله و گشادن کوه طارق
کوش به بررسی و گشتن آن سرزمین پرداخت.
با مخالفین فریدون میجنگید و توانست به کوه طارق برسد. تا آن زمان کسی نتوانسته بود به آن کوهها دست یابد.
کوش مجدد به سمت اریله حرکت کرد.
بازگشت کوش پیلدندان به مغرب و کشتن قراطوس
کوش از کوه طارق مجدد به اریله بازگشت. اریله بسیار سرسبز و آباد بود.
جشنی به پا کرد و قراطوس و خاندان او را که در زندان بودند به جشن فراخواند.
در همان میان بر قراطوس خشمگین شد و سر از تنش جدا کرد.
پس از آن دوباره حرکت کرد.
رسیدن خواسته به نزد فریدون و پاسخ نامهٔ کوش پیلدندان
گنجهایی که کوش فرستاده بود آنقدر زیاد بود که تمامی ایرانیان متعجب بودند.
آگاهی فریدون از کشتهشدن قراطوس
پس از یک سال خبر کشتهشدن قراطوس به فریدون رسید.
فریدون خشمگین شد و از خوی بد کوش ناراحت بود که چرا اسیر را کشته است.
قارن سعی میکرد تا فریدون را آرام کند و گفت بههرحال قراطوس دشمن ما بود.
حرکت کوش پیلدندان از شهر اریلۀ مغرب به اندلس (اندلس دوم)
کوش که از اریله حرکت کرده بود به اندلس رسید.
شاعر میگوید که این اندلس با آن اندلس که قراطوس شاه آن بود، فرق دارد.
اندلس سرزمینی بسیار زیبا و مسطح و خرم بود و از یکسوی به روم راه داشت و سوی دیگر آن رو به دریا بود.
ساختن چند شهر به فرمان کوش پیلدندان در کوههای طارق
کوش که تمامی آن سرزمینها را دیده بود به کوه طارق بازگشت. چون شرایط کوه طارق را بسیار مناسب و خاص میدید دستور داد شهرها و روستاهای بسیاری در آنجا بسازند.
مردمانی را نیز بهسوی این شهرها آورد تا همهگونه شغل و صنعت در این شهرها قرار گیرد. سپس دستور داد دورتادور شهر را دیوارهای بلند و درهای محکم ساختند.
کوش بیست سال در این منطقه ساکن بود و تصمیم داشت برای خود خانواده تشکیل دهد.
کارزار کوش پیلدندان با سیاهان بجّه و نوبه و رفتن به توّه و سوان بعد از پیروزی
به سیاهان بجه و نوبه خبر رسید که سرزمینهای مغرب بسیار آباد شدهاند. آنان گروهی را برای بررسی فرستادند و از درستی خبر یقین حاصل کرده، سپس مانند دفعات پیشین برای تاراج و غارت به آن سرزمینها تاختند.
خبر حمله سیاهان به کوش رسید. کوش از طارق پایین آمد سپاهیان را فراخواند و از دریا گذشتند، به شهر روبله رسیدند و جنگ درگرفت.
سیاهان هیچگونه سلاح و اسبی نداشتند و با چوب یا استخوان حیوانات جنگ میکردند ولی بسیار تنومند و قوی بودند.
سپاه ایران در مرحله اول شکست سختی خورد. کوش آنان را سرزنش کرد و در جنگ بعدی پیروز شده و سیاهان گریختند.
کوش دستور داد تعدادی از سیاهان اسیر شده را زنده بر روی آتش کباب کنند یا در دیگ بپزند. برخی را نیز پوستکنده و گروهی را به دو نیم کردند.
کوش در توضیح این کار گفت که میخواهد آنان را بترساند تا فکر کنند که افراد کوش آدمخوار هستند.
پس از مدتی سیاهان مجدد حمله کردند. کوش به افرادش دستور داد در میانه جنگ اگر بر آنان دست پیدا کردند. با دندان گوشت تن آنها را بکنند.
قدرت سیاهان و محکمی چوبشان آنچنان زیاد بود که اگر بر سربازان یا بر اسب میخورد در جا کشته میشدند.
تعداد سیاهان بسیار زیاد بود و هر لحظه زیادتر هم میشد. کوش به جنگ ادامه داد تا به شهرهای سوان و توه رسیدند شهرهای آنان را ویران ساخت و دستور داد هر کجا آنان را پیدا کردند، بکشند.
یافتن ایرانیان زرّهای رُسته از زمین را
کوش به سمت سوان حرکت کرد. در میانه راه به معادنی رسیدند که طلای خالص از زمین بیرونآمده بود، فقط کافی بود آنها را جمع کنند.
کوش دههزار نفر از افراد خود را مأمور کرد تا یک سال آنجا بمانند و تمامی طلاها را جمعآوری کنند.
ساختن کوش پیلدندان شهر اطرابلس را
کوش دستور داد شهر بزرگی ساختند و دیوارهای شهر را از سنگ و دروازهها را از آهن بسیار مستحکم بنا کرد.
مردمان را به این شهر فراخواند و گفت اگر سیاهان مجدد به شما حمله کردند میتوانید در این شهر پناه بگیرید.
نام شهر را اطرابلس گذاشت و مردمان، کوش را بسیار دوست میداشتند.
یافتن دو کان زر
دو معدن دیگر نیز یافتند که طلای نابی داشت و استخراج آن بسیار راحت بود.
نامهٔ کوش پیلدندان به نزد فریدون و پاسخ آن
کوش نامهای به فریدون نوشت و اعلام کرد که سیاهان را از بین برده است.
فریدون شادمان شد و در پاسخ، او را ستود.