ضرب المثل های شاهنامه – بخش صد و هفتم – حرف حق تلخ است

ضرب المثل ( دستانزد ) : حرف حق تلخ است

توضیحات ضرب المثل :

درود بر دوستان و همراهان عزیز
پگاه به خیر و شادی

باز دل به اقیانوس پهناور شاهنامه می زنیم و یکی دیگر از دُر های زیبای آن را صید می کنیم….

در داستان خسرو پرویز، زمانی که بهرام بر ساوه شاه پیروز میشود دچار غرور و آز می گردد و در صدد دست یابی به تاج پادشاهی است که همین امر موجب اختلاف شدید بین بهرام و خسرو می گردد …

پس از یک گفتگوی طولانی و شدید تند بین خسرو و بهرام ، که بهرام خسرو را بی نژاد شاهی می خواند و می گوید فراموش کرده ای که پدران من تو را قدرت بخشیدند آیا با این آگاهی باز به دنبال پادشاهی هستی ؟ و سپس هر دو طرف بدون نتیجه ای از گفتگو راهی لشکرگاه خود می شوند ….

گردیه از آمدن برادر خود با خبر می شود و به نزد وی می رود و لب به پند و اندرز وی می گشاید ….

اما بهرام گوش نمی دهد و می گوید دانش و فضیلت از نژاد بالاتر است در دست یافتن به پادشاهی …

پس گردیه گفت : من هرچه می گویم تو نمی پذیری
نگاه کن که دانای بلخ چه گفته :

نگر تا چه گوید سخن گوی بلخ
که باشد سخن گفتن راست تلخ

حرف حق تلخ است اما بدان دوست تو کسی است که عیب های تو را بگوید ….

بسیاری از حرفهای درست و به حق ، واقعیتی تلخ و غیر قابل انکار را بیان می کنند و ممکن است به ضرر بعضی تمام شود ، این دستانزد و بیت برای چنین مواردی به کار می رود…

این دستانزد در شعر دیگر شاعران نیز کاربرد دارد :

در منظرِ شب، کلامِ روشن تلخ است
بر بادکنک، بوسه ی سوزن تلخ است
شیرین کاریم، دوستان! مصلحت است
از حق، حتی دو حرف گفتن تلخ است
(امید مهدی نژاد)

دانی که خداوند نفرمود به جز حق
حق گوی و حق اندیش و حق آغاز و حق آور
(ناصر خسرو)

بس که حرف حق کسی در دهر نتواند شنید
گیرد اول در اذان گفتن ،موذن گوش را
(فیض کاشانی)

حرف حق تلخ است اما ما باید طاقت شنیدن حرف های حق هر چند تلخ را داشته باشیم

امیدوارم مورد پسند واقع شود

این مطلب توسط جناب آقای حمیدرضا رحیمی و گروه بزرگ تلگرامی فردوسی،شاهنامه و شاهنامه خوانی که توسط ایشان مدیریت می شود به وب سایت ویکی شاهنامه ارائه داده شده است.

 

قبلی «
بعدی »