ضرب المثل های شاهنامه – بخش صد و شانزدهم – مو را از خمیر بیرون آوردن

ضرب المثل ( دستانزد ) : مو را از خمیر بیرون آوردن

توضیحات ضرب المثل :

درود بر دوستان و همراهان عزیز
پگاه به خیر و شادی

آدینه ای دیگر و دستانزدی دیگر
از میان گلهای زیبا و خوش بوی شاهنامه یکی دیگر را می چینیم و می آموزیم

بیتی که امروز انتخاب شده از داستان ضحاک است ، آنجا که ضحاک در کشور حضور ندارد و وزیرش به نام کندرو به کار ها رسیدگی می کند .
در این هنگام فریدون به کاخ ضحاک نفوذ کرده و شهرناز و اَرنواز مطیع او گشته اند …
کندرو که از این جریان با خبر می شود بامداد سوار بر اسب به سوی ضحاک می تازد و ماجرا را برایش شرح می دهد ، ضحاک پریشان از ترس از دست دادن پادشاهی ، نمی تواند بپذیرد می گوید شاید مهمان باشد …

کندرو می گوید مهمان به خود جسارت نشست و برخاست با دختران جمشید را نمی دهد و در کنارشان به می گساری نمی پردازد …
ضحاک به شدت عصبانی گشته و به کندرو می گوید که دیگر در بارگاه من جایی نخواهی داشت …
کندرو که کار را تمام می داند و می فهمد که ضحاک دیگر جایی در کشور ندارد می گوید چگونه وقتی پادشاهی از دستت رفته به من دستور می دهی ؟

تو اگر می توانی برای کار خودت چاره اندیشی کن:
چرا تو نسازی همی کار خویش
که هرگز نیامدت ازین کار پیش

《ز تاج بزرگی چو موی از خمیر
برون آمدی مهترا چاره گیر》

روی سخن ما با بیت دوم است از زبان کندرو : تو اگر چاره اندیشی در مورد کار خودت چاره اندیشی کن که چون موی از خمیر که یکباره و به آسانی با زیرکی بیرون می آید ، از پادشاهی و تختت بیرون آمدی .

به نظر می‌رسد که موی را از ماست بیرون کشیدن صورت دیگری از همین دستانزد باشد که زمانی به کار می رود که کسی زیرکانه و پنهانی متوجه نقض در کاری یا آگاه شدن از مساله ای که دیگران سعی در پنهان نمودن آن دارند، شود و آن را به آسانی آشکار کند
چو موی از خمیر بیرون آمدن در این داستان نیز همین مفهوم را دارد که فریدون زیرکانه و به یکباره به آسانی پادشاهی را از ضحاک باز ستاند .

اما چرا به آسانی ؟
شاید این تصور به وجود آید که مو بیرون کشیدن از خمیر و ماست بسیار مشکل است. ..
دقت کنید که مو سیاه است و ماست و خمیر سفید ، بنابراین به آسانی دیده می شود ….

این دستانزد در اشعار دیگر شاعران نیز دیده شده :

ز آب رویت پخته شد نان وجودت، لاجرم
صانع از خاکش برون آورد چون موی از خمیر
(انوری)

تا دی مثل او مثل موزه و گل بود
اکنون مثل او مثل موی و خمیر است
(انوری)

این دو دستانزد بارها در مواردی به کار می رود که مناسب آن نیست زیرا به کار برنده به باریکی و ظرافت مو توجه داشته نه تضاد رنگ بین مو و ماست و خمیر.

امیدوارم راه گشا باشد
در پناه یزدان

این مطلب توسط جناب آقای حمیدرضا رحیمی و گروه بزرگ تلگرامی فردوسی،شاهنامه و شاهنامه خوانی که توسط ایشان مدیریت می شود به وب سایت ویکی شاهنامه ارائه داده شده است.

 

قبلی «
بعدی »