چو لهراسپ بنشست بر تخت داد – به شاهنشهی تاج بر سر نهاد
نام : لهراسپ
نام لهراسب به زبان اوستایی : صورتِ اوستایی لهراسپ، اَوروتاَسپَ بهمعنی دارندهٔ اسب تیزرو است
محل تولد لهراسپ : بلخ
محل مرگ لهراسپ : بلخ بدست لشگریان ارجاسپ تورانی
دوره شاهنامه ای پیشین : پهلوانی
دوره شاهنامه ای جدید : کیانیان
تبار : تبار پدری به هوشنگ می رسد
لقب های لهراسپ : ترویج کننده آتشکده
ملیت : ایرانی
وابستگان :
پدر لهراسپ : ارزان
فرزندان لهراسپ : گشتاسپ و زریر
توضیحات شخصیت :
لُهراسپ (به اوستایی: آئوروتاَسپَ) در اساطیر ایران، از پادشاهان کیانی است.
کیخسرو پیش از مرگ، او را به پادشاهی ایران برگزید. تفویض تاجوتخت به لهراسپ با اعتراض پهلوانان و بزرگان بهویژه زال روبهرو شد ولی بالاخره با دلایلی که کیخسرو آورد بر این انتخاب، گردن نهادند. به استناد برخی گزارشهای شاهنامه، در اصل بلخ کشور لهراسپ است.
لهراسپ دو پسر داشت یکی گشتاسپ و دیگری زریر که گشتاسپ دعوی جانشینی زودهنگام پدر را داشت و بلاخره لهراسپ پس از دوبار فرار گشتاسپ و با وصیت و مشاوره موبدان پادشاهی را به گشتاسپ سپرده خود راه عبادت را پیش گرفته و در آتشکده آذرگشسپ بلخ به عبادت می پردازد.
زمانی که گشتاسپ به سیستان و به مهمانی زال و رستم می رود و دو سال در آنجا می ماند و اسفندیار نیز بعلت گمان بد گشتاسپ در دژ دوگنبدان زندانی است ارجاسپ تورانی از موقعیت استفاده کرده و به بلخ پایتخت حمله می کند و لهراسپ به میدان آمده و دلاورانه می جنگد تا بلاخره توسط سپاهیان توران مجروح و سپس کشته می شود.
لهراسپ را باید یکی از چهرههای دینی و مؤمن به باورهای ایرانی تلقی کرد. برخی از محققانِ بزرگ معتقدند زرتشت تحت حمایت گشتاسپ موفق به تبلیغ دین خویش گشت و حتی بعضی را اعتقاد بر این است که زرتشت او را بسیار ستوده است. گاهی نیز اظهار شده که زرتشت از مردم بلخ بوده و از آنجا به تبلیغ کیش خود پرداخته است ابیات زیر مؤید علاقهٔ لهراسپ و ارزانیان به آداب و رسومِ زرتشتی است. راز کیخسرو این بود که چه کسی را جانشین خود نماید که آماده و مقیّد به باورهای ایرانی باشد.
لیست اشعار :
پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۴
پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۵
پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۸
پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۱۴
پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۱۵
پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۱۶
پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۲۲