جهانجوی را نام ضحاک بود – دلیر و سبکسار و ناپاک بود
نام : ضحاک
نام های دیگر ضحاک : آژدی دهاک، دهاک، بیورسپ
محل تولد ضحاک : بابل
محل مرگ ضحاک : نا معلوم به بند کشیده بدست فریدون در کوه البرز
دوره شاهنامه ای پیشین : اسطوره ای
دوره شاهنامه ای جدید : پیشدادیان
تبار : تبار پدری به مرداس می رسد
لقب های ضحاک : مار بدوش، شاه تازیان
ملیت : سامی
نشان پرچم ( درفش ) : سیاه
وابستگان :
پدر ضحاک : مرداس
همسران ضحاک : شهرناز و ارنواز دختران جمشید
برادران ضحاک : کوش پیل دندان
توضیحات شخصیت بیورسپ :
ضَحّاک یا اژدهاک (اوستایی: اَژیدهاکه/AŽI DAHĀKA؛ ارمنی: اَدَهَک/Àdahak) از پادشاهان افسانهای ایران است. نام وی در اوستا به صورت اژیدَهاک آمدهاست و معنای آن «مار اهریمنی» است. در شاهنامه پسر مرداس و فرمانروای دشت نیزهوران است. او پس از کشتن پدرش بر تخت مینشیند.
ایرانیان که از ستمهای جمشید، پادشاه ایران، به ستوه آمدهاند، به نزد ضحاک میروند و او را به شاهی برمیگزینند. ابلیس، دستیار ضحاک، دو بوسه بر دوش ضحاک میدهد و دو مار از جای بوسهها بیرون میجهد. پس از این واقعه ابلیس نسخهای تجویز میکند که باید هر روز مغز دو جوان را خوراک مارها سازد تا گزندی به او نرسد.
دوران ضحاک هزار سال بود. رفتهرفته خردمندی و راستی نهان گشت و خرافات و گزند آشکارا. ضحاک دختران جمشید شهرناز و ارنواز را به همسری گرفت. در آن زمان هر شب دو مرد را میگرفتند و از مغز سر آنان خوراک برای ماران ضحاک فراهم میآوردند. روزی دو تن به نامهای ارمایل و گرمایل چاره اندیشیدند تا به آشپزخانه ضحاک راه یابند تا روزی یک نفر که خونشان را میریزند، رها سازند.
چون دژخیمان دو مرد جوان را برای کشتن آورده و بر زمین افکندند، یکی را کشتند و مغزش را با مغز سر گوسفند آمیخته و به دیگری گفتند که در کوه و بیابان پنهان شود. بدین سان هر ماه سی جوان را آزاد میساختند و چندین بُز و میش بدیشان دادند تا راه دشتها را پیش گیرند.
ضحاک سالیان دراز در ایران به ستمکاری و کشتار جوانان ایران و سودجویی از مغز آنان برای خورش مارهای روی شانههایش میپرداخت، تا سرانجام با رستاخیز کاوه آهنگر و فریدون پور آبتین، زهاک دستگیر و در البرزکوه زندانی گردید.
لیست اشعار :