عنوان این قسمت : شاهنامه خوانی ایرانصدا – بخش بیست و چهارم – نبرد رستم و پولادوند
توضیحات فایل صوتی : این بار نیز جنگ سپاه ایران با لشگر توران شگفتنیهایی دارد. یکی از آن عجایب، سرزمینی با نام «بیداد» است که فرمانروای آن خورشت انسان میخورد! شرح این نبرد و پیروزی باشکوهِ سپاه ایران شنیدنی است. ایرانصدا پایگاه صوتی صدای جمهوری اسلامی ایران است که با همکاری استاد غلامعلی امیر نوری و همراهان ایشان ، به تهیه کنندگی محسن حکیم معانی اقدام به تولید فایل های صوتی شاهنامه خوانی کرده اند ، امید است با حمایت معنوی از این مجموعه توانسته باشیم گامی در ترویج فرهنگ شنیدن کتاب های صوتی و شاهنامه برداشته باشیم.
بخش ها و موضوعات مطرح شده در این بخش : آگاهشدن افراسیاب از کار لشکر , جنگ رستم با کافور مردمخوار , آگاهییافتن افراسیاب از آمدن رستم , نامه افراسیاب به پولادوند , رزم پولادوند با گیو و توس , رزم رستم با پولادوند , کشتیگرفتن رستم و پولادوند , گریختن افراسیاب از رستم , بازگشتن رستم به درگاه شاه , بازگشتن رستم به سیستان
راوی : غلامعلی امیر نوری ، فاطمه رکنی
ترجمه / اقتباس شنیداری : منصوره خادم نیا
تهیهکننده رادیویی : محسن حکیم معانی
تدوین کتاب گویا : منصوره خادم نیا
دبیر سرویس : سارا عشقی نیا
منبع : ایرانصدا
توضیحات تکمیلی شاهنامه خوانی ایرانصدا – بخش بیست و چهارم – نبرد رستم و پولادوند : لشگر ایران در ادامهی نبرد با تورانیان رستم را به یاری خواند. رستم ابتدا «کافور آدمخوار» را کشت، سپس دربرابر سپاه توران ایستاد، با پولادوند نبرد کرد و او را شکست داد. پیران ویسه، افراسیاب را از میدان فراری داد و ….
پس از آنکه سرانجام سپاه ایران به یاری رستم دستان بر لشگر انبوه تورانیان چیره شد، اخبار جنگ به افراسیاب رسید و هراس او را فراگرفت. لیکن سرداران تورانی به او اطمینان دادند که یکدل و یکپارچه در مقابل سپاه رستم خواهند ایستاد.از آن سو، رستم بار دیگر با هدف شکست افراسیاب، لشگر را در خاک توران به حرکت درآورد و به شهر «بیداد» رسید که در آن آدمخواری با نام «کافور» فرمانروایی میکرد. چون ستم او شنید، با او وارد جنگ شد و او را کشت و پس از تلاش فراوان دژ او را به آتش کشید و تسخیر کرد.
افراسیاب که دانست رستم در راه نبرد با اوست، پهلوانی به نام «فرغار» را پیش خواند و او را سوی لشگر ایران گسیل داشت تا از وضعیت ایشان خبری بگیرد. سپس فرزندش، شیده، را پیش خواند و از ترس درون خویش با او سخن گفت. لیکن شیده پدر را قوت قلب داد تا در برابر رستم بایستد.چون فرغار بازگشت و از عظمت سپاه ایران گفت، افراسیاب بار دیگر سردارانش از جمله پیرانویسه را احضار کرد و با آنان به مشورت نشست. سرانجام تصمیم بر آن شد که باز سپاهی گران تدارک ببیند. او شیده را به همراه نامهای نزد پهلوانی تورانی به نام «پولادوند» گسیل داشت و از او کمک خواست. پولادوند به فرمان شاه توران سرنهاد و سپاه توران دگرباره آمادهی نبرد شد.
دو سپاه بار دیگر در برابر هم صف کشیدند و کارزاری سخت درگرفت. پولادوند به قلب سپاه ایران حمله برد و بهزودی توس را از پشت زین برگرفت و بر زمین کوفت. گیو به کمک فرماندهی سپاه ایران شتافت، لیکن او نیز به کمند پولادوند دربند شد. رهام و بیژن نیز که از آن پس به نبرد او درآمدند، کاری از پیش نبردند. پس پولادوند خود را به درفش کاویان رسانید و آن را به دو نیم کرد. سپاه ایران آشفته شد و گودرز پیر دست در دامن رستم زد.
رستم وارد کارزار پولادوند شد، اما در نخستین حمله، گرز رستم بر پولادوند کارگر نبود. پولادوند نیز بر رستم برتری نمییافت. به پیشنهاد پهلوان تورانی بر آن شدند تا در گوشهای از میدانِ نبرد، بدون یاری کس دیگری، به کشتی سرنهند! پس از چندی که از این زورآزمایی تنبهتن گذشت، رستم پولادوند را بلند کرد و چنان بر زمینش کوفت که گمان کرد پهلوان تورانی مرده است. پس سرافراز نزد سپاهیان بازگشت و بر رخش نشست. اما پولادوند را دید که برخاسته و سوار اسب شده است. پس رستم سپاهیان را پیش خواند تا در هجومی یکباره کار تورانیان را یکسره کنند. پولادوند که جان به در برده بود، نزد افراسیاب رفت و از بیهودگی این جنگ گفت و با جنگاورانش کارزار را ترک کرد. با رفتن پولادوند بار دیگر کار بر تورانیان دشوار شد.
افراسیاب به اشارهی پیرانویسه، پنهانی روی در گریز نهاد و بدینسان لشگر بیسالار توران در برابر سپاه عظیم ایران جز شکستی سخت فرجامی نداشت. رستم افرادی را از هر سو در جستوجوی شاه توران فرستاد، اما از او ردّی نیافت. پس لشگر ایران با غنایم بسیار قصد وطن کرد.کیخسرو شاه ایران به پیشواز رفت و با عزّتی باشکوه رستم و دیگر پهلوانان ایرانی را به دربار آورد و به یُمن این پیروزی یک ماه به جشن و شادی نشستند. پس از آن رستم نیز به موطن خویش، زابلستان، بازگشت.