دستنویس کتابخانه دانشگاه استانبول به نشان Fy.1405 سی و شش

دستنویس کتابخانۀ دانشگاه استانبول

عنوان: دستنویس کتابخانۀ دانشگاه استانبول

نشانی: به نشان Fy. 1405

تاریخ نگارش: بدون تاریخ، از سدۀ نهم هجری قمری – پانزدهم میلادی

خط نویس: ناشناس

محل نگارش: نامعلوم

تعداد صفحات: نامعلوم

تعداد نگاره ها: بدون تصویر

چینش صفحه‌ها: درچهار ستون و ۲۵ سطر جدول‌بندی شده

نوع خط: خـط نـستعلیق،

اندازه: ۳۷/۵ × ۴۷/۵ سانتیمتر

توضیحات اثر:

این دستنویس با مقدمۀ بایسنقری آغاز می گردد: «افتتاح سخن آن به که کنند اهل کمال..». دو صفحۀ نخستین آن دارای چهار لوح و حاشیه سازی است و متن در دو ترنج در هفت سطر نوشته شده است. صفحۀ نخستین متن اصلی دارای سرلوحه بزرگی است که در میانۀ آن در یک ترنج دوازده بیت آغاز دیباچه را نوشته اند و بقیه صفحه در چهار ستون و هجده سطر جدول بندی شده است. صفحات دیگر در چهار ستون و ۲۵ سطر جدول بندی شده اند. هر صفحه بدون تصویر و سرنویس دارای ۵۰ بیت است، ولی در برخی صفحات بیت‌هایی را هم چلیپا نوشته است. در این دستنویس، متن به دو بخش تقسیم شده است. بخش نخستین تا پایان پادشاهی کیخسرو و آن با این بیت به پایان می رسد:

          هزاران درود و هزاران سلام                 زمابر محمد علیه السّلام

بخش دوم با پادشاهی لهراسپ آغاز می گردد و در صفحه نخستین آن دارای سر لوحه است و در میان هر صفحه یک تصویر بزرگ دارد و در بالا و پایین هر تصویر چهار بیت در چهار ستون نوشته اند. تاریخ ختم شاهنامه در این کتاب سال ۴۰۰ هجری قمری است و پس از آن بیت هایی از هجونامه آمده است و کتاب چنین به پایان می رسد:

 هزاران درود و هزاران سلام                زمابر محمد علیه السّلام

تمت الکتاب بعون الله الملک وهاب

در این دستنویس، در پایان شاهنامه، پس از آنکه بیژن ماهوی سوری را به دست آبرسام اسیر می کند و به کین خواهی یزدگرد، نخست دستها و سپس پاها و بعد گوش و بینی او را می برد و او را روی ریگ داغ بیابان می اندازد، آنگاه بیت هایی افزوده است دربارۀ فتح ایران به دست سعد و آوردن اسیران به نزد او در میان این اسیران، یکی هم دختر یزدگرد سوم است:

یکی    دختر    یزدگرد    جوان           از  آن  انجمن  بود  روشن  روان

کجا   شهره  بانو  بدی   نام   او            دل  بس  کسان  بود  در  دام  او

چو   دین  محمد  بکرد  اختیار            حسین   علی  کرد  او   خواستار

چو گفتند     با  دختر    تاجور            که     پور   علی    سید    نامور

ترا  خواهد   ای   بانوی  نامدار          چنین   داد   پاسخ  همی آشکار

که به زین ندانم همی در نهفت            که  با آل  حیدر شوم پاک جفت

مرا  خود  ازین  سرفرازی   بود             کجا   بر   سرم   شاه   تازی بود

پسندید  از او  میر  عادل  عمر             در   آن   انجمن   مجلس  نامور

بدین   به    ورا   پروردگار  (؟)            سپردش  بدان  پور  حیدر  سوار

از  آن پس  مر آن گنج آراسته             درفش    کیانی     ابا    خواسته

سراسربه درویش بخشید وگفت             که من دین احمد نخواهم  نهفت

منو زین  سپس  دور  عمّر بود             چو  دین  آورد تخت  و منبر بود

 

 

قبلی «
بعدی »