نام مکان جغرافیایی در شاهنامه : ترسخوان

نام فعلی مکان جغرافیایی : 

نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه: 

شرح مکان جغرافیایی:

ترسخوان این نام یک بار در شاهنامه تصحیح خالقی ضمن داستان هفت خان اسفندیار آمده است؛ آنجا که اسفندیار با لباس بازرگانان به روبین در نزد ارجاسپ می رود و ارجاسپ از وی احوال اسفندیار را می پرسد و او می گوید

یکی گفت اسفندیار از پدر                   پر آزار گشت و بپیچید سر

دگر گفت کو از دز ترسخوان                سپه برد و شد بر ره هفت خان

مسکو به جای «دژ ترسخوان دژ گنبدان آورده است.

چون هیچ کدام از نسخه های خطی شاهنامه ترسخوان نداشته اند آقای دکتر خالقی هم ظاهراً برسخان را نمی شناخته به استناد لغت شهنامه عبد القادر بغدادی ترسخوان را انتخاب کرده.اند حال آن که چنین مکان و شهر و دیاری در ترکستان و توران وجود نداشته و ندارد در عوض شهر برسخان که جایی مهم و مشهور بوده، هم اکنون نیز با نام بارسکانون بر سر شاهراه ابریشم در محل دوراهی چین و هند در ساحل جنوبی دریاچه نامی ایسی کول ایسیغ (کول) کشور قرقیزستان برجاست. نام این شهر در متون به صورت های مختلف ،برسخان ،بارسخان ،برسغان نوشجان و بارسکان… آمده است.

مؤلف ایرانی حدود العالم در سال ۳۷۲ ق ضمن معرفی دریا یا دریاچه ایسی کول مینویسد: «دریای ایسکوکست…. درازای او سی و پهنای او بیست فرسنگ است. و شهر برسخان بر کران این دریاست. دربارۀ خود شهر برسخان هم میگوید: «برسخان شهری است بر کنار دریا آبادان و با نعمت دهقان (حاکم) او از خلخ ست و لیکن هواء تغزغز خواهند»  همو شهر اوزگند را چنین معرفی میکند اوزگند شهری است بر میان فرغانه و ترک و بر کرانه وی دو رود بگذرد. یکی را رود تباغر خوانند از تبت ،رود و دیگر را برسخان خوانند که از خلخ رود

گردیزی مورخ و جغرافی دان حدود ۷۰ سال پس از مؤلف حدود العالم ذیل معرفی قبایل و طوایف مختلف ترک و ولایات موطن آنها برسخان را به مثابۀ موطن قومی مستقل میخواند و اصل نژاد مردم آن را پارسی میداند با این شرح که «اما اصل برسخان از عجم و پارس بوده است و سبب آن بود که چون ذوالقرنین (اسکندر) بر دارا ظفر یافت و عجم را قهر کرد و ایرانشهر را بگرفت ،بترسید از آنچه مردمان عجم مردمانی با رأی و تدبیر و شجاع بودند… و چون عزم ترکستان و هند و چین و ختن کرد از ولایت ایران یک تن یا دو تن از بزرگان ایشان را بر سبیل گروگان بستد و با خویش ببرد…»؛ چون «آنجا رسید که امروز برسخان ست و لیلان و خواست پیش تر برود این مهترزادگان ایران را فرمود که شما همین جا بباشید تا چون من از ولایت چین بازآیم شما را با خویشتن ببرم اما چون اسکندر باز نیامد آن بزرگان ایرانی از چین کارگر و گلکار و درودگر و نقاش آوردند و آنجا جایگاهی ساختند هم بر مثال شهرهای پارس و آن را پارس خان نام کردند یعنی امیر پارس»

گردیزی پس از آن منازل و شهرهای ماوراء النهر تا برسخان را برمی شمرد و در عین حال یادآور میشود که راه مزبور عمدتاً از میان چگلیان میگذرد و بر چپ راه بحیره ای است که آن را ایسیغ کول ،گویند مقدار هفت روز راه است که هفتاد رود اندر این ایسیغ کول جمع شود و اندر این راه هیچ نیست الا خیمه های چگلیان و دهقان برسخان را منع (منغ!) گویند. و از برسخان شش هزار مرد بیرون آید و اندر حوالی ایسیغ کول چگلیان نشینند و از راست برسخان دو بزبز  پشته بلند تیغ کوه است. و یکی از این دو بز سخت بلند است چنان که مرغانی که از سوی چین آیند از آنجا گذشتن نتوانند

بنا بر سند موثق پندنامۀ سبکتگین که گفته سبکتگین و با انشای شاعر نامی دوزبانه ابوالفتح ،بستی در حدود سالهای ۳۶۰ تا ۳۷۰ قمری نوشته شده سبکتگین زادگاه و مولد اصلی خود را برسخان و تبار خویش را از برسخانیان دانسته و خطاب به فرزند جوان خویش محمود گفته است: «ای پسر بدان که… من از حد طفولیت تا امروز که حاکم مملکتی ام به استقلال خدای تعالی بر سر من چه حالات گذرانید و چگونه به بندگی افتادم و باز چگونه به پادشاهی رسیدم… من در ترکستان از قبیله ای ام که ایشان را برسخانیان گویند و گویند این نام از آن سبب بر آن قبیله افتاد که از قدیم همانا یکی از ملوک فارس به ترکستان افتاده بود و ملک شده و او را بارس خان خواندندی و به کثرت استعمال برسخان شد…»

این که در شهر یا اطراقگاه مهمی چون برسخان بر سر راه ماوراء النهر و ترکستان به چین و هند مشهور به شاهراه ابریشم ایرانیان بازرگان پیشه حضور داشته باشند آمری معقول و قابل انتظار ،است حال به هر دلیل و داستانی که میخواهد باشد اما ترکان دامدار و بیابانگرد هم بیکار ننشسته و بنای بعضی از شهرهای واقع درحد فاصل حوزه تمدنی ایران ،زمین از ماوراء النهر تا چین یعنی ترکستان شرقی را به خانان اساطیری یا تاریخی خود نسبت دادهاند. از آن جمله بنای شهر برسخان را به یکی از برادران یا پسران افراسیاب منسوب ساخته و آن را بوشنجان خوانده اند که بعداً از سوی اعراب یا عرب زبانها به نوشجان شهرت یافته است برخلاف مؤلفان ایرانی و فارسی زبان حدود العالم و تاریخ گردیزی که این شهر را برسخان خوانده اند ابن خرداد به ایرانی تبار عرب زبان در سده سوم هجری در کتاب گرانقدر المسالک و الممالک به جای برسخان آن را نوشجان خوانده و موقعیت مکانی اش را ضمن شرح راه و منازل بین فرغانه تا مرز چین را نیز ذکر کرده است

در باب این که نام برسخان چگونه به نوشجان تبدیل شده باید بگوییم چنان که میدانیم بنا بر متن شاهنامه یکی از برادران افراسیاب گرسیوز نام داشته است. او در توطئه برای برانگیختن حسد افراسیاب نسبت به سیاوش بسیار تلاش کرد که نهایتاً باعث شد سیاوش به دست یکی از بستگان افراسیاب به نام گرو، فرزند زره کشته شود. اما در ترجمه فارسی تاریخ طبری مشهور به تاریخ بلعمی که در سال ۳۵۲ ق نوشته شده و به شاهنامه فردوسی متکی نبوده درباره کشته شدن سیاوش چنین آمده است و افراسیاب را برادری بود نام او کیدر برسکان باش و این کیدر برسکان نخست فرمود تا گوش و بینیش یعنی سیاوش را برداشتند، پس طشت زرین بفرمود نهادند و سر سیاوخش در آن طشت بریدند»

نام گرسیوز در اوستا کرسورد و در بندهش که منتخبی است از اوستا کرسوسپ کیداز کیدان ذکر شده است. طبری هم در متن عربی تاریخ خود نام او را کیدر ابن فشنجان آورده اما بیشتر نسخه های خطی تاریخ بلعمی نام او را برسکان باش و دو نسخه هم برسخان ثبت کرده اند در کتاب تاریخ بلعمی آمده است: «افراسیاب را برادری بود نام او بوشنجان… و سیاوخش را او کشته بود.  پیداست که غرض طبری از کیدر ابن فشنجان کیدر پسر پشنگ پدر افراسیاب و گرسیوز و اغریرث بوده است و چون عرب زبانها پ و گ نداشته اند طبری پشنگ را فشنج ، نوشته و غرضش از فشنجان هم پشنگان یعنی پسر پشنگ بوده است اما نویسندگان و مترجمان برای تسهیل کار و فهم خود فشنجان یا پوشنگان را به شکل بوشنجان نوشته و بعدتر هم آن را به نوشجان تبدیل کرده اند.

از آن پس ترکان درصدد انتساب بنای شهری به این پوشنجان خان برآمده لذا با توجه به شباهت املایی برسخان با بوشنجان این نیت خود را عملی کرده.اند عربها و عرب زبانها هم که در تعویض نامهای جغرافیایی ملل مفتوحه اشتهار و حرص وافری داشته اند از هم سلیقه خود، ترک ها تبعیت کرده و برسخان را که به بوشنجان بدل شده بود نوشجان خوانده.اند از جمله نخستین نویسندگانی که برسخان را نوشجان خوانده و نوشته اند قدامه بن جعفر در کتاب الخراج و ابن فقیه در مختصر کتاب البلدان

اما بر شرق شناسان و دانشمندان جغرافیای تاریخی معلوم و مسلم بوده که نوشجان همان برسخان بوده است. از جمله بارتلد به نقل از تو ماشک نوشجان را تصحیف ،برسخان و این کلمه را با نام رود برسکائون یکی از سرچشمه های نارین نزدیک دانسته است همان به نقل از گزیده مقالات تحقیقی بارتلد و گزارش سفر باستان شناسی به آسیای مرکزی. علت این که دانشمندان کنونی با چنین اطمینانی در این باره نظر داده اند این است که اولین لغت نامه نویس ترکی به فارسی محمود کاشغری (متولد ۳۸۰ / ق ۱۰۲۸م در «برسخان» درگذشته ۴۷۷ ق ۱۱۰۲م) در کتاب دیوان لغات الترک قرن پنجم هجری دربارۀ وجه تسمیه زادگاه خویش بنا بر گفته خودش برسغان نوشته است: «برسغان یکی از شهرهای ناحیه ،چگل و وجه تسمیه آن چنین بوده که یکی از پسران افراسیاب به نام برسغان این شهر را بنا نهاده لذا آن را به نام خود خوانده است» (دایره المعارف بزرگ اسلامی، ذیل «برسخان»).

بنابراین شهر تاریخی برسخان که در شاهنامه های چاپی به اشتباه ترسخوان ضبط شده و ترکها آن را برسغان میخواندهاند و عربها نوشجان، بعضی از ایرانیان قرون اولیه اسلامی هم بوشنجان خوانده و حالا بارسکائون مینامند. این شهر که در همان جای نخستین خود یا در همان حوالی بوده اکنون در جنوب شرق دریاچه ایسی کول در استان نارین کشور قرقیزستان و نزدیک به سرچشمه رود ،نارین که از شاخه های اصلی سیر دریاست برجا و شهری است مهم و تاریخی و تجاری و زیبا در نتیجه، شایسته است که مصححان شاهنامه این نام را نه ترسخوان که برسخان ضبط کنند و بخوانند.

قبلی «
بعدی »