نام مکان جغرافیایی در شاهنامه : بُغمِنج

نام فعلی مکان جغرافیایی: دژ بوقمچ

نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه: بُغمیج، بَغمُنج، یغمیج،

شرح مکان جغرافیایی:

در نامه ای که یزدگرد سوم خطاب به مرزبانان طوس می نویسد از چند دز نام می برد، که در اختیار مرزبانان آن ولایت بوده است و می توانسته محل نگهداری خزاین و ملزومات و مایحتاج سپاه یزدگرد شود. نام این دژها که اغلب برای اهالی ولایت طوس آشنا هستند و با همان نام های مذکور در شاهنامه، یا شبیه آن، اکنون در این ولایت (شهرستان های مشهد و چناران و کلات) برجای اند، ظاهرا برای ناسخان شاهنامه نامأنوس بوده است و به همین علت آنها را به صورت های مغشوشی بازنویسی کرده اند. در قلعه های کوهستانی مزبور که اکنون برجای اند عبارت اند از غمچ (با املای بوقمچ در فهرست روستاها)، گاه، گرو، گروه، کلات، که نام همه در ابیات مزبور آمده، اما از میان سه تصحیح شاهنامه ضبط جیحونی از دیگر ضبط ها صحیح تر است. ابیات مزبور در تصحیح های سه گانه ما به شرح زیرند:

جیحونی

سوی   مرزبانان   بغنج  و  گاه       که با فرو برزند و با داد و راه

شمیران و رویین دز و زاوه کوه       کلات ازدگردست و دیگر گروه

بیاید   یکی  موبدی  با  گروه       زگاه و زبغمنج و از زاوه کوه

به دیدار پیران و فرهنگیان        بزرگان کوه از کنارنگیان

خالقی

سوی مرزبانان یغمیج و کاه        که با فر و بُرزند و با داد و راه

    شمیران و رویینه و زاوه کوه        کلات از دگر دست و دیگر گروه

بیاید  یکی  موبدی  با گروه       زگاه و  زیغمیج  و  از  زاوه  کوه

    به دیدار پیران  و  فرهنگیان     بزرگان   که  هند  از     کنارنگیان

مسکو:

    سوی   مرزبانان  باگنج  و  کاه          که با فر و بُرزند  و  با د اد و راه

شمیران  و رویین  دژ  و رابه کوه         کلات  از  دگر دست و دیگر گروه

   بیاید یکی     موبدی   با  گروه          ژگاه   شمیران  و   از  رابه   کوه

به  دیدار  پیران و   فرهنگیان          بزرگان   که  اند   از کنارنگیان

از میان این دژها یا قلعه ها، آنهایی را که بغنج و یغمیج و باگنج خوانده اند، حالا اهالی عموما به نام بقمچ می شناسند و در کتاب ها هم به صورت بوقمچ و شبیه آن نوشته می شود، روستای گاه نیز با همین املا خوانده و نوشته می شود. این هر دو در جوار یکدیگر در دره ای واقع شده اند که رودخانه ای از آن می گذرد. این رودخانه هم از بقمچ در دامنه جنوبی رشته کوه هزارمسجد شروع می شود و پس از عبور از گاه و آمرودک و تلغور … به دشت طوس می رسد و خاتمه می یابد.

در نتیجه، کاه غلط و صحیح آن گاه است. بغمنج هم که اعراب گذاری آن سلیقه ای صورت گرفته به نام اصلی این ده نزدیک تر است، و یغمیج دورتر. باگنج هم که کاملا غلط است. در همان حدود، دره رادکان، دو روستای کوهستانی به نام گروه نیز وجود دارد که باز هم در دامنه های جنوبی رشته کوه هزارمسجد و نزدیک شهر رادکان قرار دارند.

قلعه دیگری هم در ارتفاعات غربی حصار کلات، مجاور قلعه فرود مشهور، که در جوار سپد کوه است، وجود دارد که آن را گرو می خوانند و می نویسند. بنابراین، در مصرع «کلات از دگر دست و دیگر گروه»، «یا… گروه» با احتمال قریب به یقین غرض از «گروه» یا «گروه» همین قلعه گروی داخل حصار کلات در جوار رخنه آن حصار و قلعه فرود است، اما در مصرع بیاید یکی موبدی با گروه معلوم نیست که منظور از «گروه» کسانی هستند که قرار بوده است خزاین و ذخایر یزدگرد را به این درها ببرند، یا منظور گروی کلات و گروه مجاور رادکان است. زاوه کوه یا رابه کوه هم با این هیبت و أملا جای شناخته شده ای نیست. الا این که در دامنه های شمالی رشته کوه هزارمسجد و چند فرسنگی جنوب کلات در روستای کهن به نام های زاوه بازو وجود داشته که هر دو را با هم زاوین می خواندند و حالا تبدیل به شهر زاوین شده است. دیگر این که بخش علیای ولایت طوس، از شهر طابران تا رادکان، را از دیرباز بلوک درزاو تارو یا درزاب تارو می گفته اند. اکنون هم باوک درزاب می گویند و رودخانه جاری از سوی بوقمچ اصلی ترین رود این بلوک است.

در نتیجه، احتمال می رود کوه همجوار شهر زاوین یا درزاو را زاوه ی خوانده اند که جزئی از هزارمسجد است، که در آن صورت زاوه کوه تا حدودی معنا پیدا می کند. اگر هم آن را رابه کوه بخوانیم اندک ارتباطی پیدا می کند با رادکان که اهالی آن را رادکون تلفظ می کنند که یک بار دیگر هم از آن در شاهنامه نام برده شده، و (آقای دکتر خالقی آن را صورت دیگری از رادکان دانسته است)، شمیران و روبین ژ یا روبینه را هم اصلا در ولایت طوس نمی شناسیم.

قبلی «
بعدی »