نام مکان جغرافیایی در شاهنامه : برگوش

نام فعلی مکان جغرافیایی :   مشخص نیست

نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه:

شرح مکان جغرافیایی:

برگوش: در مسکو و بعضی چاپ های دیگر بزگوش ضبط شده است. بنا بر شاهنامه، برگوش یا بزگوش نام مردمی عجیب الخلقه یا بدوی در دوردست های شرق و شمال ایران زمینه در جنوب مازندران افسانه ای بوده است. داستان های مربوط به آنها در اصل متعلق به افسانۀ گرشاسپ بوده است. مارکوارت این نام را مربوط به مردم ورکوش می دانند که خمراه مردم ورچشم در بندهش و درخت آسوریگ آمده اند. در درخت آسوریگ محل این قبایل بین هندوستان و دریای ورکش (ورکش زره) آمده که در شاهنامه به مازندران و دریای زره تبدیل شده است.

اولین بار در داستان جنگ مازندران آمده است که رستم در خان پنجم از هفت خان خود رخش را در کشتزاری رها کرد و در پی آن دو گوش شبانی را برید. اولاد به نبرد رستم آمد و پس از آن که شکست خورد و پذیرفت که راهنمای رستم به سوی مازندران و دیو سفید باشد، به وی گفت که فرسنگ ها بعد از اینجا رودی هست به پهنای دو فرسنگ، و بعد:

وزان روی سگسارتا نرم پای        چو فرسنگ سیصد کشیده سرای

زبرگوش تا شاه مازندران رهی زشت و فرسنگ های گران

آمدن نام برگوش در کنار نام های افسانه ای سگسار و نرم پای و مازندران خبر از افسانه ای بودن این نام می دهد. با این همه، بنا بر شاهنامه، محل برگوش در راه ایران به مازندران، بعد از سگسار و نرم پای و کوه اسپروز و قبل از مازندران بوده است.

یک بار دیگر هم در داستان کاموس کشانی از برگوش بدین گونه نام برده شده که خویشان کاموس کشانی نزد خاقان چین می روند و می گویند:

         زچین  و  زبربر  سپاه   آوریم          که  کاموس  را  کینه  خواه آوریم

زبرگوش  و  سگسار  و  مازندران          کس  آریم  با  گرزهای  گران

که اطلاع تازه ای از برگوش و محل آن به دست نمی دهد. دکتر خالقی درباره برگوش و بزگوش تنها یادآور می شود که «بزگوش می تواند برگشته برگوش پهلوی (WargCT) باشد» (یادداشت های شاهنامه، بخش یکم، ص ۴۳۴) و بعد توضیحی درباره ترم پای و سگسار می دهد. بندهش بیست و پنج گونه مردمی را که از تخم کیومرث بوده اند«زمینی، آبی، برگوش، برچشم، یک پا.. » خوانده و مهرداد بهار درباره برگوش و برچشم نوشته «برگوش و برچشم یعنی انسان هایی که گوش و چشم ایشان بر سینه قرار گرفته است». با این توصیف ممکن است غرض از برگوش در شاهنامه سرزمین مردمی از همین نوع، چون دیوان مازندران باشد، مثل سگساران و نرم پایان اما باید توجه داشت که در بندهش «ورچهارگوش» صفت با نام دیگر شهر دنباوند(دماوند) است)، که غرض از «ور» بارو و قلعه است.

پس برگوش ممکن است به معنی قلعه دارای بارو هم باشد. در سده چهارم یکی از شهرهای واقع در شمال غرب چاچ در مرز موطن ترکان و غزان برکوش نام داشته ؛ و چه بسا کسانی که برغشی یا بزغشی نامیده می شدند  منسوب به شهر و ولایتی با نام های مشابه بزگوش بوده باشند.

.اگر به جای برگوش، بزگوش بخوانیم باید بدانیم که «بژ» به معنی گردنه بوده ، چنان که بیهقی از گردنه ای در کوه های غور، بین کابل و بلخ، با عنوان پژغوزک یا بژغوزک یاد کرده)، هم از بژ خَرو نشابور  و پژ پژان در راه کابل به پیشاوربنابراین، بزگوش می تواند صورت غیرمعرب «بزغوز» یا «بزغوزک» باشد،

اگر دقت داشته باشیم که «کش» هم به معنی کوه بوده است، مثل هندوکش، بزگوش می تواند داخل «بِژکُش» هم بوده باشد. به هر روی، محل برگوش یا بزگوش شاهنامه به افسانه بیشتر راه می برد تا دنیای واقعی.

قبلی «
بعدی »