به دریا گذر کرد بار دگر
بگردید کشور همه سربسر
کسی کاو ز فرمانش گردن کشید
زمانه به خون برش دامن کشید
همان کوه طارق که نگشاد کس
گشاد او به مردان با دسترس
جهاندیده گوید که آن هفت کوه
ز دیدار او دیده گردد ستوه
نبیند سرِ تیغِ او تیره ابر
ز بر رفتنش کُنْد چنگال ببر
گشاده میان و به پیوسته سر
چنین آفریده ستشان دادگر
برآن هر یکی آبهای روان
درختان و نیلوفر و ارغوان
چنان جای بگذاشت و اندر گذشت
بیابان و دریا بریدند و دشت