عنوان این قسمت : کلاس شاهنامه با صدای استاد مسکوب – گفتار چهارم – بخش چهارم ( جهان داری و پادشاهی )
توضیحات شخصیت :شاهرخ مِسکوب (متولد سال ۱۳۰۴) پژوهشگر ، شاهنامهپژوه ، مترجم و نویسنده ایرانی بود. ایشان دوره ابتدایی را در تهران و در مدرسه علمیه پشت مسجد سپهسالار گذراند. او از کلاس پنجم ابتدائی مطالعه رمان و آثار ادبی را شروع کرد. سپس در اصفهان ادامه تحصیل داد. پس از پایان تحصیلات دبیرستان در سال ۱۳۲۴ از اصفهان به تهران آمد و در رشته حقوق دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد. علاوه براین، مسکوب در این سالها زبان فرانسه را آموخت.
توضیحات فایل صوتی : در بهار سال ۲۰۰۲، به ابتکار خانم سرور کسمایی و با شرکت شماری از دوستداران ادب پارسی که شوق شاهنامهخوانی و پژوهش در اندیشۀ فردوسی در دل داشتند، حلقهای ادبی گرد شاهرخ مسکوب در پاریس تشکیل شد. این جلسات که، از ژوئن ۲۰۰۲ تا ژوئیه ۲۰۰۴، دوبار در ماه، بر پا می شد، «کلاس شاهنامه» نام گرفت. در همین ایام بود که شاهرخ مسکوب نگارش آخرین اثر خود را به نام «ارمغان مور» که حاصل یک عمر اندیشه و پژوهش او در شاهنامه است، در دست داشت. او آنچه را در کتاب آورده و میآورد با جزئیات و توضیحات مفصلتری در کلاس درس مطرح میکرد. گفتگوهای هر جلسه از همان ابتدا ضبط شد تا بتوان با انتشار آنها شمار بیشتری را بهرهمند ساخت. آنچه در این کانال منتشر میشود، گفتارهای آن کلاس آزاد است که توسط خانم کسمائی ضبط و ویراستاری شده و همراه با یادداشتهای مربوط به هر بخش در اختیار دوستداران ادب فارسی قرار میگیرد.
توضیحات این جلسه از کلاس شاهنامه : در روزگار ساسانی، آزادی آشکار تنها از آن شاه بود و قدرت پنهان از آن موبدان که شاهی را میآوردند و شاهی را میبردند (یا به کشتن می دادند). همدستی اینها یک چند، مایه شکوه و جلال شاهنشاهی و گسترش ایرانشهر بود، اما پس از چندی از فساد قدرت شاهان و خشک اندیشی موبدان، حکومت احکام شرعی، زجر و آزار دگراندیشان ـ نسطوریان و مانویان و بوداییان و مزدکیان…ـ و سرانجام توطئه های درباری و کشت و کشتار و هرج و مرج، دین و دولت هر دو فرو ریخت. تنها نگاهی به کتاب هایی چون «وندیداد»، «شایست ناشایست» و «روایت پهلوی» نشان می دهد که تسلط احکام عجیب بر زندگی روزانه، تؤام با نظریه « داد» در اندیشه و «بی داد» در عمل، ناگزیر به چه بن بست اجتماعی و فرهنگی انجامید.
«داد» به منزله آرمان شهریاری، دستگاه «اخلاقی ـ سیاسی» سامانمند و کهنی بود بازمانده از گذشته های دور و ناسازگار با ساختار اجتماعی ساسانی. تناقضی که اینگونه میان پندار و کردار جامعه پیدا شد، در نهایت آن را در جان و تن دوپاره ساخت و جامعه ساسانی را دچار انفجار کرد. شکست اندیشه یا آرمان «داد»، شکست فکری یک تمدن بزرگ بود. تمدنی که با تلنگر اعراب یک سره فرو ریخت.
در اجتماع ساسانی، با دولتی متمرکز، دستگاه دیوانی، سازمان کشوری، ارتش و نظام مالیاتی گسترده و نهادهای قضایی و آموزشی استوار… مردم ناگزیر به زیستن در مقام و طبقه و «کاست» خود بودند. هر کس در تنگنای همان موقع و مقامی که داشت، ماندنی بود و امکان برون جستن از آن را نداشت. در چنین راه و رسمی، دیگراز«آزادان» دوره پهلوانی خبری نبود. پهلوانانی چون گیو و گودرز جایی نداشتند. آن پهلوان ها که در گذشته بودند، همه درگیر چنگال نهادهای اجتماعی گشتند. بهرامگور در حقیقت رستم این دوره بود. پادشاهی که اراده آزاد داشت.
این سازمان اجتماعی منجمد برای حفظ خود نیازمند احکام فقهی بود که بعدها، فقه اسلامی (بویژه شیعه) ازآنها تأثیر بسیار گرفت. کانون حکومت پارتها و ساسانیان کنار دجله و فرات بود و اولین مکانی که اعراب نو مسلمان به آن رسیدند و فتح کردند نیز، همان منطقه بود. حکومت عباسی از روی الگوی حکومت ساسانی بنا شد.
تاریخ دوره ساسانیان در شاهنامه، «حماسه» فرهنگ و تمدن است و فردوسی در اینجا بیشتر چون مورخی حکیم زیروبم سرگذشت و چهره های گوناگون خرد و دانش را می سراید. بوذرجمهر حکیم، رایزن و وزیر نوشیروان را شاید بتوان بزرگ ترین «پهلوان» میدان بینش و دانش این دوران دانست.
هرچه در حماسه پهلوانی، «آزادان» در نیرو و نبرد، یعنی در کردار می شکفند و سر می کشند، در حماسه تاریخی، کردار در سخن گل می کند و به بار می نشیند، بویژه در عرصه جهانداری و کشورداری و حکمت عملی! تا آنجا که یافتن پاسخ درست و گشودن راز و رمز چیستان ها تنها مایه برتری و سرافرازی نیست بلکه در مناظره های فرستادگان شاهان ـ گاه مانند پیروزی و شکست در جنگ ـ بازنده ناگزیر باید برتری برنده داناتر را بپذیرد و به خواست وی سر فرود آورد.
بدین ترتیب، دو رشته اخلاق از روزگار ساسانی به زمانهای پس از آن رسید. یکی، حکمت عملی که از کلیله و دمنه آغاز شد و با قابوسنامه، سیاستنامه، کیمیای سعادت و گلستان و بوستان ادامه یافت. دیگر، اخلاق نظری که دلمشغول کاربرد ارکان خود نبود چون آن را ناممکن میدید. و این رشتهای بود که فردوسی آغاز کرد و در تاریخ بیهقی و نزد عرفا ادامه یافت و در حافظ به اوج خود دست یافت.
فایل صوتی این جلسه :