ضرب المثل های شاهنامه – بخش صد و سی و پنجم – گوز بر گنبد افشاندن

ضرب المثل ( دستانزد ) : گوز بر گنبد افشاندن

توضیحات ضرب المثل :

درود بر دوستان و همراهان عزیز
پگاه به خیر و شادی
باز هم با هم دستانزدی دیگر از ابیات شاهنامه را مرور می کنیم و باز هم در داستان سیاوش :
در بخش های آخر داستان گودرز شبی خواب می بیند که سروش به وی می گوید اگر از افراسیاب می خواهی رهایی یابی ، باید در جستجوی کسی باشی که از پشت سیاوش است وقتی پایش به ایران برسد همه جا فراخی نعمت خواهد بود و تنها گیو اورا می تواند پیدا کند
گودرز از خواب برخاست و نیایش کرد و گیو را فراخواند و جریان خوابی که دیده بود را به او گفت، گیو شگفت زده از خواب پدر، پذیرفت که به جستجوی کیخسرو رود پس بار سفر را بست و راهی شد در راه از هرکسی سراغ کیخسرو را می پرسید و او اطلاعی نداشت اورا میکشت مگر که رازش آشکار نگردد ….
گیو هفت سال اینچنین به دنبال کیخسرو بود تا اینکه روزی غمگین از نیافتن کیخسرو در بیشه ای سر سبز فرود آمد و اسپ را گذاشت و خفت و دلش پر اندیشه با خود گفت : هفت سال است در جستجوی کیخسرو هستم اما گویی از مادر زاده نشده ، انگار دیو بود که در خواب گودرز آمده است، اکنون هم رزمان من در جنگ و دوستانم در بزم هستند و اینجا شاهد این بیت از جانب گیو هستیم:
《یکی نامجوی و یکی شادروز
مرا بخت بر گنبد افشاند گوز》

روی سخن با لت دوم این بیت است
بیژن می گوید دوستانم یکی در رزم و در حال نامجویی و دیگری در بزم روزگار خوشی می گذراند اما بخت و روزگار برای من گوز بر گنبد می افشاند ،
گوز در لغت نامه دهخدا به معنی هر چیز گرد و گوی مانند آمده است ، گوز بر گنبد افشاندن استعاره تمثیلی است از کار بیهوده و انجام نشدنی همان طور که هیچ گوز یا گردی ای بر شیب گنبد نمی تواند بماند پس سخن گیو چنین است که روزگار من را به کاری گماشته که بیهوده و انجام نشدنی است چون همان گوز بر گنبد افشاندن.

این دستانزد را فردوسی در جای دیگری نیز به کار برده است :

تو با این سپه پیش من راندی
همی گوز بر گنبد افشاندی

البته شاعران دیگری نیز این دستانزد را در اشعار خود به کار برده اند :

هیچ کس را به خود نیاری خواند
گوز بر گنبد هیچ کس نفشاند
(سنایی)

تو نشنیدی چه گفت آن مرد بیمار
که داد او را رفیقی پند بسیار
رفیقا بیش از این پندم میاموز
که بر گنبد نیاید مر تو را گوز
(فخرالدین اسعد گرگانی)

خصم را در گنبد گردون قرار
همچو بر گنبد قرار گوز باد
(انوری)

گوز بر گنبد فشان و روز همچون شب گذار
یعنی از ظلمت میا بیرون چو مرغ شب پری
(ادیب)

گورم کجا بود تا کفنم باشد
گوز بر پشت قبه کی پاید
(سنایی)

پرتو نیکان نگیرد آنکه بنیادش بد است
تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است
(سعدی)

منه دل بر سرای عمر سعدی
که بر گنبد نخواهد ماند این گوز
(سعدی)

امیدوارم هرگز کارهایتان چون گوز بر گنبد افشاندن نباشد و با خرد دست به کاری بزنید.

در پناه خرد

این مطلب توسط جناب آقای حمیدرضا رحیمی و گروه بزرگ تلگرامی فردوسی،شاهنامه و شاهنامه خوانی که توسط ایشان مدیریت می شود به وب سایت ویکی شاهنامه ارائه داده شده است.

 

قبلی «
بعدی »