ضرب المثل های شاهنامه – بخش صد و بیست و چهارم – جوی به دریا بردن و زیره به کرمان بردن

ضرب المثل ( دستانزد ) : جوی به دریا بردن و زیره به کرمان بردن

توضیحات ضرب المثل :

درود بر دوستان و همراهان عزیز
وقت به خیر و شادی و با آرزوی بهترین اتفاقات برای شما نازنینان

آدینه فرا رسید و بیتی دیگر از ابیات زیبای شاهنامه را با هم مرور کرده و می آموزیم…

امروز سری می زنیم به داستان بهرام گور که پس از اقدامات بسیار و دادگری، موبدان را فرا می خواند و لب به پند و اندرز آنان می گشاید که دادگر و خردمند باشند و از بی خردی کاووس می گوید که چگونه در بند دیوان گشت و اطرافیان را نیز به دردسر انداخت ….

اطرافیان پس از شنیدن سخنان بهرام، اشک در چشمانشان جمع شد و او را آفرین گفتند …
پس از پایان این سخنان، وزیرش نزد بهرام رفت و گفت که همه جهان از رنج و گنج در امان هستند جز کشور هند که دزدانش گاهی به ایران نیز دستبرد می زنند و شنگل پادشاه هند با اینکه تو پادشاه هستی و فرمانران جهان ، از چین و هند خراج می گیرد. …
بهرام بعد از شنیدن سخنان وزیر ، نامه ای به شنگل نوشت و چون فرستادگان راهی هند شد. …

در نامه پس از ستایش خداوند ، به شنگل می گوید : اولین نشانه خرد حد و اندازه خود را دانستن است ، تو و پدرت دست نشانده شاهان ایران هستید، بهتر است به عاقبت خاقان چین بنگری که همه چیزش به تاراج رفته….

آگاه باش که من هم خواسته دارم و هم سپاه بسیار و لشکریان هند یارا و تاب رویارویی با سپاه ایران را ندارند و در ادامه می گوید :

《تو اندر گمانی ز نیروی خویش
همی پیش دریا بری جوی خویش》

روی سخن ما با لت دوم این بیت است :
همی پیش دریا بری جوی خویش
بهرام به شنگل می گوید که تو به نیروی خود خیلی مطمئن هستی که به جنگ با ایران می آیی اما کاری بیهوده و دور از خرد انجام می دهی چنانچه گویی جوی کوچکی را به دریا می بری …

می دانیم که در دریا آب فراوان است و جوی های بسیاری به آن می ریزد پس چیزی که در دریا بسیار یافت می شود (جوی) یا آب است و جوی بردن به دریا کاری بیهوده و دور از خرد است چنانچه شنگل کاری بیهوده انجام می دهد که به جنگ با ایران می آید.

جوی به دریا بردن صورت دیگری از همان دستانزد معروف : زیره به کرمان بردن است که زیره در کرمان بسیار یافت می شود و بردن آن کاری بیهوده و عبث است همچون دُرّ به عمان بردن و لعل به بدخشان بردن ….

در ادبیات فارسی نیز وقتی می خواهند مثال بزنند که کاری داری انجام می دهی بیهوده رنج بردن است اینگونه می گویند که آنجا فلان چیز بسیار است…. چون همان زیره در کرمان و. …
البته به همین چند مثال ختم نمی شود و در اشعار بسیاری از شاعران دیده می شود که معروف ترین و کامل ترین آن در اشعار قاآنی دیده می شود :

گیرم که در کلام تو تاثیر کیمیاست
دانا به کان زر نکند عرض کیمیا

گیرم که عنبرین سخنت نافه ختاست
کس نافه ارمغان نبرد جانب ختا

ختلان و خنگ و چاچ و کمان، روم و پرنیان
توران و تیر و مصر و شکر، هند و توتیا

کرمان و زیره ، بصره و خرما، بدخش و لعل
عمان و دُرّ، حدیقه و گل، جنت و گیاه

و البته دیگر شاعران نیز اشاره کرده اند :

جان چه ارزد که برم تحفه به جانان هیهات
همه دانند که کس زیره به کرمان نبرد
(خواجوی کرمانی)

البته مثال های دیگری از همین دستانزد به شیوه های گوناگون در اشعار ادبیات فارسی یافت می شود :

دست و پایی هـمی زن انـدر جـوی
چون به دریا رسی ز جوی مگـوی (سـنائی)

چو چشمه بر ژرف دریا بری
به دیوانگی ماند این داوری
(فردوسی)

نمی دانم که چون باشد به معدن زر فرستادن
به دریا قـطره آوردن بـه کـان گـوهر فـرستادن
(سیف فرغانی)

اگر نه بنده نوازی از آن طـرف بودی
من این شکر نفرستادمی به خوزستان (سعدی)

گفتم بدو کابن یمین جان تحفه می آرد بتو
خندید و گفت از بیخودی قطره به دریا می برد
(ابن یمین)

حبه ای زر جانب کان چون برم
قطره ای را سوی عمان چون برم
(مولوی)

گل آورد سعدی سوی بوستان
به شوخی و فلفل به هندوستان
(سعدی)

و صدها نمونه دیگر ……

امیدوارم هرگز کاری نکنید که چون زیره به کرمان بردن و جوی به دریا بردن و گل به بوستان بردن و ….. باشد ..
امیدوارم بهره مند گردیم

در پناه یزدان

این مطلب توسط جناب آقای حمیدرضا رحیمی و گروه بزرگ تلگرامی فردوسی،شاهنامه و شاهنامه خوانی که توسط ایشان مدیریت می شود به وب سایت ویکی شاهنامه ارائه داده شده است.

 

قبلی «
بعدی »