نام مکان جغرافیایی در شاهنامه : بَردَع
نام فعلی مکان جغرافیایی: شهر بردع در آذربایجان
نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه: بردع، بردعه، برذغ، برذغه
شرح مکان جغرافیایی:
یکی از شهرهای کهنسال حوزه تمدنی ایران زمین، واقع در شمال غرب ایران و منطقه مرتفع الانان و تقریبا به قدمت شهر اردبیل و همسایه آن بوده است. نام اصلی و آغازین این شهر پرتو(Partav) یعنی سرزمین قوم پارت و همنام خراسان عهد پارتیان بوده است. اعراب این شهر را برذعه و بردعه خوانده اند که بعد مخففش کردند و بردع نامیدند، اکنون نیز با همین نام در کشور جمهوری آذربایجان و نزدیکی خرابه های پیشینش برجاست. نام بردع از زمان کیخسرو همراه با نام اردبیل وارد شاهنامه شده است. در جنگ بزرگ ایران و توران سپاهیان بردع و اردبیل از ارکان سپاه ایران بوده اند. کیخسرو هنگام تعبیه لشکر خویش فرماندهی جناح چپ (میسره) را به گودرز داد، که بزرگان بردع و اردبیل یکی از خیل های آن جناح را تشکیل می دادند:
سپاهی گزین کرد بر میسره چو خورشید تابان زبرج بره
سپهدار گودرز کشواد بود هجیر سپهدار و فرهاد بود
بزرگان که از بردع و اردبیل به پیش جهاندار بودند خیل
سپهدار گودرز را خواستند چپ لشکرش را بیاراستند
پس از آن که کیخسرو وارد توران زمین شد و افراسیاب در تدارک جلوگیری از پیشروی او برآمد، کیخسرو برگزیدگان سپاه خود را به حضور طلبید، که سپاهیان بردع و اردبیل از آن جمله بودند:
جهاندار کیخسرو آن خوار داشت خرد را بر اندیشه سالار داشت
سپاهی که از بردع و اردبیل بیامد، بفرمود تاخیل خیل
بیایند و بر پیش او بگذرند رد و موبد و مرزبان بشمرند
برفتند و سالارشان گستهم که در جنگ شیران نبودی دژم
بالاخره وقتی افراسیاب از پیش کیخسرو گریخت، آخرین پناهگاهش غاری در نزدیکی بردغ بود به نام هنگ افراسیاب، اما پرهیزگار مردی از تخمه فریدون به نام هوم افراسیاب را در همان کوه و غار یافت:
وزان پس چنان بد که افراسیاب همی گشت هرجای بی خورد و خواب
به نزدیک بردغ یکی غار بود سر کوه غار از جهان نابسود
خورش برد و از بیم جان جای ساخت به غار اندرون جای بالای ساخت
زهر شهر دور و به نزدیک آب که خوانی ورا هنگ افراسیاب
پس از این تا دوره ساسانیان خبری از بردغ در شاهنامه نیست. در پادشاهی نوشین روان چون میان وی و خاقان چین رقابت درگرفت، انوشیروان برای نمایاندن گستردگی قلمرو و شوکت و عظمت سپاه خویش گروهی از دوستان و مرزبانان کشورش را به دربار فراخواند تا سفیر خاقان را مبهوت نماید، مرزبان بردع نیز از آن زمره بود:
زمین پرخروش و هوا پرزجوش همی کرشد مردم تیزگوش
فرستاده بردع و هند و روم زهر شهریاری ز آبادبوم
زدشت سواران نیزه گزار برفتند یکسر بر شهریار
به چینی نمود آن که شاهی که راست خورشید تاپشت ماهی که راست
در زمان هرمزد، پسر نوشین روان، بهرام چوبینه که سرداری دلیر و اشکانی نژاد بود حاکم بردع و اردبیل شد و قدرت فراوانی یافت. در همان حال ساوه شاه هیتالی به دشمنی با ایران برخاست. در نتیجه، هرمزد بهرام را به درگاه فراخواند و مأمور لشکرکشی به توران زمین کرد:
جهانجوی پویان ز بردع برفت خرامان به درگه شتابید تفت
پس از پیروزی در همین مأموریت بود که بهرام چوبینه کارش به طغیان کشید، تا آنجا که هرمزد به دست طرفداران بهرام چوبینه کور شد و پسرش، خسروپرویز، از بردع و اردبیل رو سوی طیسفون نهاد تا بر تخت شاهی بنشیند، اما در نهایت پیروزی از آن بهرام چوبینه شد و خسروپرویز به روم گریخت، تا این که پس از کشته شدن بهرام، خسرو شاه ایران شد. در ضمن این وقایع چندین بار از بردع و اردبیل که از شهرهای مهم آذرآبادگان بوده اند یاد شده است
بدین ترتیب بردع شهری مهم و بزرگ و به نوعی کشور بوده است. این ولایت بزرگ شامل اران (الران، آلبانیای قدیم با الانان) می شده است که اراضی وسیع و آبادان میان دو رود بزرگ گراکورا = کورش، سیروس) و ارس را در بر می گرفته است. ذکر نام بردع در زمان کیخسرو، که تلفظ دیگری از پرتوه است، نیز نام کورش برای رودی که بردع کنار آن قرار داشته، نشان می دهد که این شهر از دوره هخامنشیان تا ساسانیان عموما جزء ایران بوده است.
بردع در قرون آغازین اسلامی نیز به مثابه مرکز کشوری بوده و رود گر از کنار آن می گذشته است. ابنرسته در معرفی رود کر می نویسد که «از بلاد اللان الانان) سرچشمه گرفته از تفلیس (تفلیس، مرکز گرجستان | غر) و بردعه گذشته به دریای طبرستان (گیلان) می ریزد». نیز برذغه را اقلیم پنجم، از نظر عرض جغرافیایی، می خواند. وی روستای آبرده کنونی شهرستان طرقبه و شاندیز، در نزدیکی شاندیز، را هم بردع می نامد ابن خرداد به فاصله برذعه را از شهرهای همجوارش برمی شمرد و بنای برذعه و بیلقان و قبله و سد آجرین را به قباد ساسانی نسبت می دهد شاید بردعه را قباد فقط معمور کرده باشد، چون آن شهر پیش از قباد ساسانی هم وجود داشته است. مؤلف ایرانی و فارسی زبان حدود العالم این شهر را بردع می خواند و آن را «شهری بزرگ، با نعمت بسیار و قصبه اران و مستقر پادشاهی آن ناحیت» می داند و اطراف آن را خرم و پرکشت و برزو دارای تود سبیل (توت طبرانی، وقفی) و صادرکننده ابریشم و دارنده استران نیک و روناس و شاه بلوط و کروبا معرفی می کند وی روستای مبارکی را هم از توابع بردع می خواند و یادآور می شود که «دهی است بزرگ بردربرد، و لشکرگاه روسیان آنجا بود آنگاه که بیامدند و بردع بستدند»
اصطخری بردع را شهری بزرگ به پهنای یک فرسنگ در یک فرسنگ و آباد، با میوه بسیار و کشاورزی خوانده و نوشته است که در عراق و خراسان گذشته از ری و سپاهان شهری بزرگ تر و نیکوتر و با مرافق تر از بردع نیست. در بردع انجیر بهتر از دیگر جای ها بود، و ابریشم بسیار گیرند. و توت آنجا مباح (حلال و وقفی) باشد. و ابریشم از آنجا به خوزستان و پارس برند، و رود کر آنجاست.. بر دروازه کردان بازاری هست کی آن را گرکی (به یونائی: روز خدا یکشنبه )خوانند. روز یکشنبه آنجا روز بازار بود؛ مقدار یک فرسنگ در یک فرسنگ، از عراق و خراسان مردم آنجا جمله شوند… و بیشتر مردمان چون روز هفته شمرند گویند: شنبه، کرکی، دوشنبه…» فواصل بردع با شهرهای مهم اران را هم ذکر کرده است ابن حوقل و دیگر جغرافی دانان سده های اولیه اسلامی نیز همین مطالب را تکرار کرده اند، که السترنج خلاصه آن همه را نقل کرده و خود هم نوشته است که کرسی (مرکز) اران در قرن چهارم برذعه بود که خرابه هایش تاکنون باقی است» وی یادآور شده که پس از خراب شدن بردعه شهر بیلقان کرسی اران قرار گرفت.
بارتلد، که مدخل بردعه را در دایره المعارف اسلامی نوشته است، در معرفی بردع می گوید:«شهر عمده اران Partav بود که اعراب بردع یا برذعه گفته اند. اکنون خرابه های قریه بردع در نزدیکی جایی که ارود اترتر به گر می ریزد دیده می شود. عرب ها فاصله بین بردع و ساحل کر را دو یا سه فرسخ می شمردند. در قرن دهم (چهارم هجری) شهر از حیث عظمت به تمام بلاد قفقاز و آذربایجان برتری داشت…» اکنون شهر بردع در قلب جمهوری آذربایجان بر سر یکی از چهارراه های آن کشور وجود دارد، که باید نزدیک بردع قدیم بنا شده باشد.