گشتاسپ بر تخت شاهی می نشیند پس از گذشت چند سال فرد روحانیی، خجسته پی و خردمند به نام زردهشت به بارگاه گشتاسپ آمده و دین بهی (زرتشت) را به او ارائه می نماید. گشتاسپ درمان درد زریر برادر خود را بعنوان معجزه طلب می کند. زردهشت زریر را درمان کرده همه به او ایمان می آورند و روحانیان و اندیشمندان را به سراسر کشور گسیل کرده تا این دین را به همه معرفی کنند.
در شهر آذر مهر، زردشت نهال سرو آزادی را می کارد، که به معجزه او بارور شده و به سرعت تنومند می گردد. گشتاسپ در کنار این سرو کاخی بلند ساخته که سرتاسر آن را از تصاویر جمشید و فریدون با گرزه گاوسر تزئین می کند. گرداگردش باره ای آهنین می سازد. از تمام نقاط برای عبادت به این محل می آمدند. شاه توران ارجاسپ هرساله از ایران باج وخراج می گرفت.
زردشت با یادآوری نیاکان گشتاسپ و رویه آنها او را از پرداخت باج و خراج به ارجاسپ منع می کند. ارجاسپ از دین جدید گشتاسپ مطلع شده بر او سفیری می فرستد. ضمن نکوهش او به پذیرش دین جدید و رها کردن دین پدرانشان، به او می گوید که اگر او از دین جدید برگردد و دین پدران را بپذیرد نه تنها خراجی از او نمی خواهد که گنج فراوان بدو نیز می بخشد.در غیر این صورت باید که آماده نبرد باشد.
گشتاسپ از این امر سر باز می زند. ارجاسپ با سپاهی گران به نبرد بر می خیزد. گشتاسپ وزیری داشته به نامه جاماسپ که مردی دانا بود. جاماست می توانست آینده را ببیند. گشتاسپ از او در مورد جنگ می پرسد. جاماسپ مرگ فرزند او زریر و فرزند خود گرامی را پیش بینی می کند.
روز نبرد فرا می رسد همانطور که جاماسپ پیش بینی کرده بود، زریر و گرامی توسط سپاه توران کشته می شوند. پس از کشته شدن زریر، گشتاسپ وعده می دهد که هرکس بتواند انتقام زریر را گرفته و سپاه توران را شکست دهد. دختر خود همای را به عقد او در می آورد. هیچ یک از سپاهیان پای پیش نمی گذارند.
خبر به اسفندیار می رسد. اسفندیار پیش آمده و همراه با پسر زریر بستور، وارد نبرد می شود. در ابتدا سردار تورانی بیدرفش را شکست داده و سپس به طرف ارجاسپ می روند. لشگر توران شکست خورده ارجاسپ می گریزد و سپاهیان توران از اسفندیار امان می خواهند. گشتاسپ بعد از تقسیم غنائم و بخش کردن آنها بین بزرگان، بستور پسر زریر را با لشگری فراوان برای انتقام بدنبال ارجاسپ می فرستد.
سپس به اسفندیار تاج و گنج فراوان بخشیده از او میخواهد کمر بسته و دین بهی را در تمام سرزمین ترویج کند. اسفندیار قدم در این راه گذاشته و طی چند سال تمام سرزمین را به دین بهی می آورد و بین مردمان محبوب می گردد. روزی شخصی به نام گرزم از اسفندیار نزد گشتاسب بد گفته و به او میگوید پسر تو در سر فکر تاج و تخت تو را دارد. گشتاسپ بر آشفته جاماسپ را برای آوردن اسفندیار می فرستد.
اسفندیار به دربار آمده و به شدت توسط گشتاسپ مورد عطاب قرار گرفته و او را به غل و زنجیر به قله سپیدان می فرستد. هرچند بزرگان و بخردان و مادر او کتابون زاری و شیون می کنند موثر نمی افتد. پس از به بند کشیدن اسفندیار گشتاسپ به سفر در پادشاهی خود پرداخته به سیستان می رود و مهمان زال و رستم شده دو سال در سیستان می ماند. دور ماندن طولانی گشتاسب باعث دلسردی بزرگان و لشگریان شده، همه پراکنده می گردند. خبر به ارجاسپ تورانی می رسد که بلخ پایتخت خالی است و اسفندیار هم در بند است.
ارجاسپ پس از اطمینان به سرعت لشگر کشیده و به تصرف بلخ می آید. لهراسب که اکنون پیرمردی شده وقتی شهر را خالی می بیند به مقابله برخاسته پس از نبردی شجاعانه، کشته می شود. ارجاسپ دختران گشتاسپ را هم به اسارت می برد.کتایون گریخته و به سرعت به نزد گشتاسپ می آید و به او خبر می دهد. گشتاسپ لشگری بزرگ آماده کرده به مقابله به او بر می خیزد.
گشتاسب شکست خورده و برادر اسفندیار فرشیدورد به شدت مجروح میشود. گشتاسپ به کوه رفته و در محاصره قرار می گیرند. جاماسپ وزیر گشتاسپ تنها راه رهایی را آمدن اسفندیار می داند. شاه، جاماسپ را نزد او می فرستد که بگو اگر باز آید و مرا از این وضع رها سازد. من تخت و شاهی را به او می سپارم.
جاماسپ برای آوردن اسفندیار به قله سپیدان می رود. اسفندیار ابتدا سر باز می زند. هرچه جاماسب از محاصره پدر و اسارت خواهران میگوید اسفندیار حاضر به میدان آمدن نمی شود. اما اسفندیار با شنیدن خبر جراحت برادرش فرشیدفر دل آزرده شده حاضر به مبازره می شود.
اسفندیار وارد نبرد شده و تمامی سپاه تورانیان را از هم می درد و از سران توران گرکسار را اسیر می گیرد. ارجاسپ می گریزد و سپاه توران تسلیم شده زینهار میخواهند که اینبار اسفندیار زینهار نداده همگی آنها را می کشد. سپس نزد پدر رفته و او را بسیار نکوهش می کند و طلب تاج وتخت می نماید. گشتاسپ از واگذاری تاج و تخت طفره رفته و از او میخواهد که دو خواهر خود را از دست ارجاسپ نجات دهد، و سپس تاج و تخت نصیب او خواهد شد.
نوشتار این بخش توسط جناب آقای علی دهگانپور به رشته تحریر در آمده است .
اشعار این بخش :
- بخش ۱ – به خواب دیدن فردوسی دقیقی را
- بخش ۲ – سخن دقیقی
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۳
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۴
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۵
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۶
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۷
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۸
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۹
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۱۰
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۱۱
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۱۲
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۱۳
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۱۴
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۱۵
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۱۶
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۱۷
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۱۸
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۱۹
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۲۰
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۲۱
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۲۲
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۲۳
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۲۴
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۲۵
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۲۶
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۲۷
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۲۸
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۲۹
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۳۰
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۳۱
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۳۲
- پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود – بخش ۳۳
دانلود متن شاهنامه بخش پادشاهی گشتاسپ :
دانلود
دانلود تمامی فایل های صوتی این بخش در قالب یک فایل فشرده :
دانلود
شاهنامه صوتی این بخش :