شاهنامه ابومنصوری

عنوان : شاهنامه ابومنصوری

نام صاحب اثر:  به دستور ابومنصور عبدالرزاق و به کوشش ابومنصور معمری و چهار تن از اندیشمندان

تاریخ نگارش:  ۳۴۶ هجری قمری

محل نگارش:  شهر طوس

توضیحات اثر و صاحب اثر:

چهارمین شاهنامه پارسی دری  شاهنامه نثر ابومنصوری (قرن ۴ هجری) است، که مقدمه آن بنام «مقدمه قدیم شاهنامه» شهرت و اعتبار ویژه دارد. به قول مرحوم قزوینی: «دیگر از این قبیل شاهنامه‌های پیش از فردوسی شاهنامه‌ ای بوده است به نثر، که به فرمان شخصی موسوم به ابو منصور ابن عبدالرزاق طوسی(؟) در اواسط قرن چهارم (۳۴۶ ق) جمع‌آوری شده است و ما از وجود چنین شاهنامه‌ای فقط از سه مأخذ خبر داریم.  ۱- از صفحات ۳۷ و ۳۸ و ۱۱۶ آثار الباقیه ابوریحان بیرونی (۳۸۸-۴۰۰ ق) در بحث نسب جعلی پادشاهان و نسب جعلی عبدالرزاق طوسی تا منوچهر.  ۲- از مقدمه قدیم شاهنامه. ۳- از مقدمه جدید شاهنامه یعنی مقدمه بایسنقری»

در مقدمه شاهنامه بایسنقری در ارتباط نحوه شکل گیری این شاهنامه آمده است که ابومنصور عبدالرزاق در سال ۳۴۶ق که حاکم طوس و به اصطلاح معتمدالملک بود به وزیر خود ابومنصور معمری فرمان داد تا به یاری چهار تن از زرتشتیان خراسان و سیستان (یکی تاج بن خراسانی از «هَرِی» و یزدان داد شاپور از «سیستان» و ماهُوی بن خورشید از «نشابور» و شادان پسر برزین (سلیمان بن نورین) از «طوس»)شاهنامه را که پش از آن به زبان پهلوی تدوین شده بود به فارسی برگرداند.

بطور قطع و یقین چنانکه مقدمه قدیم شاهنامه صراحت دارد، این شاهنامه ابومنصوری نثر بوده است نه نظم، و نیز به گمان بسیار قوی چنانکه باز صریح همان مقدمه است، همین شاهنامه را فردوسی به نظم کشیده و شاهنامه معروف خود را (بجز مقدار کمی که دقیقی قبلا به نظم درآورده بود) از آن ساخته است.

فردوسی در دیباچۀ شاهنامۀ خودش، از محمد بن عبدالرزاق با عنوان «پهلوان دهقان‌نژاد» و از شاهنامۀ منصوری تحت عنوان «نامور نامه» یاد می‌کند:

یکی نامه بود از  گه  باستان                فراوان بدو اندرون داستان

پراگنده در دست هر موبدی                ازو بهره‌ای نزد هر بخردی

 یکی  پهلوان  بود  دهقان ‌نژاد                دلیر و بزرگ و خردمند و راد

        پژوهندۀ     روزگار     نخست               گذشته سخن‌ها همه بازجست

ز هر کشوری موبدی سالخورد              بیاورد کاین نامه را گرد کرد

 بپرسیدشان  از  کیان  جهان               وزان   نامداران  و  فرخ‌مهان

  که گیتی به آغاز چون داشتند              که ایدون به ما خوار بگذاشتند

چگونه سرآمد به  نیک ‌اختری              بر ایشان بر آن روز گُندآوری

    بگفتند  پیشش   یکایک   مهان            سخن‌های  شاهان و گشت  جهان

                  چو بشنید از ایشان سپهبد سخن             یکی    نامور    نامه    افگند   بن

  چنین یادگاری شد اندر جهان              بر  او  آفرین  از  کهان و مهان

همچنین فردوسی گهگاه در آغاز داستان‌های شاهنامه، نام راوی داستان مربوط را نیز ذکر می‌کند که در بعضی از موارد، این نام‌ها با نام افرادی که در مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری ذکر شده، مطابقت دارد. مثلاً:

          چنین گفت  فرزانه   شاهوی    پیر          ز   شاهوی   پیر    این   سخن  یاد  گیر

         نگه کن که شادان برزین چه گفت          بدانگه   که   بگشاد   راز   از   نهفت

     یکی  پیر  بود  مرزبان  هری           پسندیده  و  دیده  از  هر  دری

            جهاندیده‌ای نام او بود ماخ            سخندان  و  با فر و بار برگ و شاخ

در مقدمه شاهنامه فردوسی (چاپ بمبیی و چاپ سنگی تبریز در عهد قاجار) که مقدمه جدید شاهنامه شمرده میشود، پس از داستان و حکایتی دراز، یعقوبِ لیثِ صفاری حاکم سرزمین سیستان و خراسان را بانی اصلی شاهنامه قدیم یا شاهنامه ابومنصوری دانسته و چنین آورده است: « تا در خراسان دولت به آل یعقوب رسید. یعقوبِ لیث فرستاد و آن نسخه را بیاورد و بفرمود ابومنصورِ عبدالرزاق بن عبدالله فرخ را که معتمد الملک بود تا آنچه دانشور دهقان به زبان پهلوی ذکر کرده بود به پارسی نقل کنند و از زمان خسرو پرویز تا ختم کار یزدجرد شهریار، هرچه واقع شده بود به آن کتاب الحاق کردند. پس ابو منصورِ عبدالرزاق، وکیل پدر خود سعود بن المنصور المعمری را بفرمود تا آن نسخه را به اتفاق چهارتن دیگر، یکی تاج بن خراسانی از «هَرِی» و یزدان داد شاپور از «سیستان» و ماهُوی بن خورشید از «نشابور» و شادان پسر برزین (سلیمان بن نورین) از «طوس» در تاریخ ستین و ثلثمأه (۳۶۰) هجری این کتاب را درست کردند و در عراق (عراق عجم) از آنجا نسخه ها گرفتند. چون نوبت از ایشان به سامانیان رسید، آل سامان را به مطالعه آن اهتمام تمام بود. چنانکه دقیقی شاعر را فرمودند که آن را نظم کند و دقیقی یک دو هزار بیت گفته [بود] که ناگاه بر دست غلام خود کشته شد و آن همچنان بماند تا زمانی که دولت از ایشان منقطع شده و مُلک به دست سلطان محمود سبکتکین افتاد و چون او در زمان سامانیان نشو و نما یافته بود… فی الجمله به مطالعه تاریخ ملوک عجم حرصی تمام داشت و خواست که در آن تصرفی کند که هیچکس از ایشان سامانیان نکرده باشد. فرمود که آن را منظوم گردانند.»

علامه قزوینی در باره تاریخ مقدمه شاهنامه ابومنصوری نوشته است: «تاریخ اتمام تألیف این مقدمه و اصل خود شاهنامه ابومنصوری به طور تحقیق چنانکه در خود مقدمه مذکور است‏، در ماه محرم سال سیصد و چهل و شش هجری بوده است. بنا بر این تالیف مقدمه شاهنامه ابومنصوری نزدیک شش سال زودتر از ترجمه تاریخ طبری (تاریخ بلعمی) که در سیصد و پنجاه و دو به پایان رسیده، میباشد و نتیجه این می‌شود که این مقدمه (بغیر از دو سه صفحه از پایان آن) فعلاً قدیم ‌ترین یادگار نثری خواهد بود که از زبان فارسی بعد از اسلام تاکنون باقی مانده است و پس از هزار و هشت سال که از زمان تألیف آن گذشته است به دست ما رسیده، و هذا ایضاً من برکت البرامکه.»

 

قبلی «
بعدی »