بانو گشسپ نامه – بخش هفتم – ملاقات کردن پیران، فرامرز را و سخن گفتن هر دو به صلح

که گر می پذیری درین صیدگاه

کنی سربلندم در این جایگاه

یک امروز و فردا هم اینجا بیا

تو مهمان مایی و ما کدخدا

دو روزه در این دشت با یکدگر

بباشیم با شادی و نوش خور

مگر بیخ کین از جهان برکنیم

ز دل دوستی در میان آوریم

ابا همدمان باده نوشیم شاد

زکین گذشته نیاریم یاد

دلاور چو گفتار پیران شنید

پیاده شد و آفرین گسترید

چو نزدیک او رفت پیران گرد

بدید آن سرفراز با دستبرد

چو دید آن بر و پیکر دلپذیر

ز دیدار او شد جوان، مرد پیر

بدان حسن و مردی دیدار او

به جان هر کسش شد خریدار او

خوش آمدش گفتار و بالای او

به خوبی سخن گفتن و رای او

ببوسید روی فرامرز شیر

سرافراز پیران گرد دلیر

فرامرز گفتش که ای پهلوان

سزدگر بیایی به روشن روان

نخستین شمایید مهمان ما

که من دوستداری کنم با شما

قبلی «
بعدی »